یک راه حل 24/12/87
روزی خانمی که خیلی نگران به نظر می رسید به مطب دکتر رفت و گفت: دکتر، من دچار یک مشکل بزرگ شده ام و جداً به کمک شما نیاز دارم! و در حالی که کودکی را که در آغوش داشت نشان می داد ادامه داد: این بچه من کمتر از یک سال دارد و من دوباره حامله شده ام. من نمی خواهم که فاصله سنی کودکانم این قدر کم باشد.
دکتر به او گفت بسیار خوب من چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟
زن پاسخ داد: خواهش می کنم بچه ام را کورتاژ کنید. خواهش می کنم این کار را برای من بکنید.
دکتر کمی فکر کرد و پس از اندکی سکوت به او گفت: من یک راه حل بهتر برای شما سراغ دارم که خطر آن نیز برای شما کمتر است.
زن لبخندی زد و با خود فکر کرد که توانسته دکتر را به این کار راضی کند و گفت بسیار خوب چه راه حلی سراغ دارید.
دکتر در پاسخ گفت: ببینید، شما برای اینکه از دردسر مراقبت از دو کودک به طور همزمان رها شوید اجازه دهید این کودکی که در آغوش دارید بکشیم! با این کار شما می توانید تا به دنیا آمدن دومی چند ماهی هم استراحت کنید. حالا که شما تصمیم گرفته اید یکی از این دو را بکشید برایتان چه فرقی می کند کدام یکی باشد؟ اگر شما این یکی را انتخاب کنید مجبور نخواهید شد که ریسک کورتاژ را بپذیرید و تندرستی خود را به خطر بیندازید.
زن وحشت زده کفت چه جنایتی! این خیلی وحشتناک است. این کار جرم است. گناه دارد.
دکتر گفت: شما درست می گویید. اما من فکر می کردم که شما موافق این کار باشید. بنابراین من بهترین راه حل را به شما پیشنهاد دادم. دکتر در حالی که فکر می کرد به هدف خود رسیده لبخندی زد و گفت: فرقی نمی کند که شما بچه ای را که در شکم دارید بکشید و یا آن را که در آغوش دارید. هر دو جنایت یکسان است.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.