سرانجام آن جوان انقلابی

  شاید کسانی که همچون من رویداد های پس از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام در آبان سال 58 را  دنبال می کردند، چهره سخنگویان این دانشجویان را به یاد داشته باشند. آقای حبیب الله بیطرف اطلاعیه ها را می خواند و خانم معصومه ابتکار در کنار ایشان ایستاده بود ...     دنباله ...

ادامه نوشته

زمانی که اهواز فقط دو پل داشت

  به شهر اهواز پیش از سال 1349 فکر کنید. در آن زمان دو قسمت شهر اهواز در دو سوی رودخانه کارون، فقط با دو پل به هم متصل می شدند: پل سیاه و پل سفید. محدودیت هایی نیز وجود داشت. مثلاً عبور وانت و خودرو های سنگین از روی پل سفید ممنوع بود. (البته اتوبوس شهری و کامیون های ارتش ...    دنباله ...

ادامه نوشته

یادی از اهواز قدیم 1

  در بین عکس های قدیمی اهواز چشمم به عکسی افتاد که در این صفحه می بینید. پسر بچه ای که در این عکس دیده می شود توجه مرا به خود جلب کرد. به عکس دقت کنید پسر بچه ای می بینید با پاهای برهنه و زنبیلی بر پشت او ... دنباله ...

ادامه نوشته

خاطرات سال 52

  نمی دانم چرا امروز به یاد سال 52  افتادم. یعنی دقیقاً چهل سال پیش. شاید به خاطر اینکه آن سال، سال پر خاطره ای برای من بود. خاطراتی که بعضی شیرین و بعضی تلخ بودند. به همین دلیل به تقلید از ستون «چهل سال پیش در همین روز» روزنامه اطلاعات، تصمیم گرفتم ...   دنباله ...

ادامه نوشته

تفکر سازمانی

  مدتهاست که کوشش می کنم خاطرات تلخ سالهای آخر خدمتم در اداره را فراموش کنم ولی این باعث نمی شود که از فجایع آن محیط بی خبر بمانم از جمله ماجرایی که این اواخر، از آن باخبر شدم. پیش از آنکه به این ماجرا بپردازم، دلم می خواهد به مطلبی اشاره کنم که سالها روی دلم مانده است.
  از همان نخستین سالهای روی کار آمدن ...  دنباله ...

ادامه نوشته

این حکایت تلخ را بخوانید

  این حکایت تلخ را در دو سکانس براینان می نویسم. خواهش می کنم حتماً بخوانید:
سکانس یکم:
  در سالهای آغازین خدمتم در سازمان آب و برق خوزستان، شخصیت یکی از همکاران برایم جالب توجه بود. مردی با قامتی بلند و یقه بسته و ته ریشی به نشانه دیانت. کیف سامسونتی به دست می گرفت و آقای مهندس ...     دنباله ...

ادامه نوشته

حکایت جرثفیل و کامیون

  اوایل زمستان سال 80 بود. چند ماهی بود که من از امور انفورماتیک سازمان آب و برق خوزستان به معاونت درآمد منتقل شده بودم. یک روز که از پنجره اتاقم بیرون را نگاه می کردم، چشمم به محوطه جلوی اداره سابقم افتاد و دیدم که یک جرثقیل و یک کامیون آنجا ایستاده اند و مشغول پیاده کردن ...      دنباله ...

ادامه نوشته

امید و انتظار   28/4/90

  به سالهای کودکی تا جوانی که فکر می کنم، یک چیز را بیش از همه به یاد می آورم: «انتظار همراه با امید». در آن سالها احساس می کردم که روزگار خوبی ندارم. زیرا بسیاری از چیزهایی را که دوست داشتم داشته باشم، نداشتم. از این رو همیشه به امید آینده ای بهتر بودم و برای رسیدن به  ...     دنباله ...

ادامه نوشته

چه فکر می کردیم، چه شد  23/3/90

  خرداد ماه سال 67 بود. با تغییراتی که در کابینه «میر حسین موسوی» داده شد، «بیژن نامدار زنگنه» که تا آن زمان وزیر جهاد سازندگی بود، به وزارت نیرو منصوب شد. انتصاب یک جهادی به وزارت نیرو برای ما کارکنان وزارت نیرو، خبر نا خوش آیندی بود. زیرا ما وزارت نیرویی ها در آن زمان به اجرای طبقه بندی مشاغل  ...     دنباله ...

ادامه نوشته

خاطرات من   23/3/90

  بعضی «چیز» ها در زندگی ما هستند که می بینیم، می شنویم و یا از آنها خبردار می شویم ولی بنا به ملاحظاتی، در هیچ جا یادی از آنها نمی کنیم. علتها گوناگون است. یا از کسانی که منافعشان به خطر می افتد می ترسیم. یا طمع داریم که با نگفتن آنها نفعی نصیب خودمان شود و یا اگر آن «چیز» ها خوب و پسندیده باشند، می ترسیم که با بازگو کردنشان متهم به چاپلوسی شویم. ولی یک نکته را نمی توان پنهان کرد. اگر این حرفها گفته نشوند، روی دل آدم سنگینی می کنند. من در زندگانی همیشه کوشش کرده ام که چیزی روی دلم نماند و به جرآت می گویم که اگر تا کنون چیزی به دلم مانده باشد به یکی از این دو علت بوده: یا زورم نرسیده و یا پولم نرسیده!! دوستی داشتم که با لحنی عامیانه می گفت: "بعضی از حرفها را اگر نزنی روی دلت می مونه و سرطان میشه!!" حال تصمیم دارم آنچه را که به هر علت به دلم مانده بنویسم تا سرطان نشود!!

   صفحه تازه ای با عنوان «خاطرات من» در این وبلاگ گشوده ام که عنوان آن را در منوی بالای صفحه می بینید.در این بخش از وبلاگ، از این «چیز» ها با عنوان «خاطرات من» یاد می کنم. در مورد خوب یا بد بودن این خاطرات نطری نمی دهم. با نوشتن آنها، طمع به نفعی نمی بندم. می نویسم فقط برای اینکه روی دلم نمانند. می نویسم تا در این لوح مجازی ثبت شوند و به بوته فراموشی سپرده نشوند. باشد که روزی کسی را به کار آیند. به خصوص آیندگان را.