خرداد ماه سال 67 بود. با تغییراتی که در کابینه «میر حسین موسوی» داده شد، «بیژن نامدار زنگنه» که تا آن زمان وزیر جهاد سازندگی بود، به وزارت نیرو منصوب شد. انتصاب یک جهادی به وزارت نیرو برای ما کارکنان وزارت نیرو، خبر نا خوش آیندی بود. زیرا ما وزارت نیرویی ها در آن زمان به اجرای طبقه بندی مشاغل جدید در قالب طرح صنعت آب و برق دلخوش بودیم که حقوق ما را افزایش می داد ولی جهادی ها اینطور شهرت یافته بودند که به دنبال حقوق و مزایا نیستند و از کمترین امکانات بهره می گیرند و سخت ترین وظایف را بر عهده می گیرند و ...

  از دوستان شاغل در جهاد سازندگی نیز شنیده بودیم که آقای زنگنه در مقام «وزارت جهاد سازندگی» به کارکنان آن وزارتخانه فرموده بودند که شیشه های جای مربا باید استاندارد ظرف چایخوری در جهاد باشد!! شاید این حرف برای نسل جوان امروز خنده دار باشد ولی اینجانب در آن سالها و در آن ادارات، خود شاهد استفاده از چنین ظروفی بوده ام. با این اوضاع و احوال فکر می کردیم که به زودی شرایط کاری ما نیز اینچنین خواهد شد. خلاصه سخت نگران شده بودیم.

  اما بشنوید از تغییراتی که ما در سازمان آب و برق خوزستان دیدیم. طبق معمول سالهای پس از انقلاب که با عوض شدن هر مقام در یک دستگاه از معاونین آن مقام تا دربان آن دستگاه همه عوض می شوند، مدیر عامل سازمان ما نیز عوض شد و به جای «دکتر حبیب امین فر» که بی شک یکی بهترین مدیرانی است که این مملکت به خود دیده، به اصطلاح جهادگری به نام «محمد خیامیان» به مدیرعاملی سازمان منصوب شد و پنج سال بر این مسند تکیه زد. برعکس دکتر امین فر که در همه حال بر تمام سازمان احاطه داشت، او در طول پنج سال مدیریتش حتی مکان بعضی از واحدهای سازمان را هم به چشم مبارک ندید. در عوض بساط تبعیض و تملق گسترده شد. نه تنها از آن چایخوری استانداردی که آقای زنگنه تعیین کرده بود خبری نبود بلکه خاصه خرجی ها رواج پیدا کرد.

  یکی از زشت ترین، وقیح ترین و قبیح ترین خاصه خرجی هایی که در زمان او حکمفرما شد سکه بارانی بود که در مراسم تودیع از ما بهتران برگزار می شد. به این صورت که پیش از اجرای این مجالس مجریان طرحها و مدیران عامل شرکتهای تابعه و هر آن مدیری که بودجه هنگفتی در اختیار داشت، هر کدام ملزم به خرید چند سکه بهار آزادی از پول بیت المال می شدند تا در مراسم تودیع افراد مورد نظر به آن والاگهرها اهدا شود. برای اولین بار مراسم سکه باران در مجلس تودیع «مسعود نریمانی» خواهر زاده آقای خیامیان، که از سوی او به مقام معاونت سازمان منصوب شده بود، برگزار شد و آخرینشان نیز در مراسم تودیع شخص آقای خیامیان، مدیرعامل جهادی منصوب آقای زنگنه اجرا شد. نحوه اجرای این مراسم به این صورت بود که کارگزاران زبردست این مراسم دهها سکه اهدایی را با سلیقه روی یک صفحه می چسباندند و به صورت یک لوح در می آوردند و به والاگهر مربوطه تقدیم می کردند.

  در اینجا بود که متوجه شدیم به قول حضرت حافظ: «خود غلط بود آنچه می پنداشتیم» و به قول خودمانی: «چه فکر می کردیم، چه شد!!» آن وقت بود که فهمیدیم آن حرفهای به ظاهر انقلابی صرفاً جهت مصارف تبلیغاتی بود و بس.

پی نوشت:
 
در پی نوشتن این مطلب شخصی که ادعا می کند با خانواده آقای خیامیان آشنایی دارد، ضمن سرزنش من یاد آور شده است که آقای «مسعود نریمانی» خواهر زاده آقای خیامیان نیست. در اینجا باید بگویم که این جوان کم سن و سال (نریمانی) در زمان مدیریت آقای خیامیان یکباره ظاهر شد و بدون داشتن هر گونه سابقه و یا تجربه کاری و حتی بدون ارائه هر گونه مدرک تحصیلی (بنا به گفته همکاران من در امور کارکنان) به دستور آقای خیامیان، فی الفور در یکی از بهترین خانه های سازمانی ساکن شد و نیز در بالاترین منصب امور آب سارمان منصوب شد و در هنگام ترک سازمان، آنگونه که نوشتم با مراسم «سکه باران» بدرقه شد. در آن زمان برای همه این پرسش مطرح بود که این شخص «خدا داده» کیست و از کجا آمده. یکی می گفت: پسر خواهرش است و دیگری می گفت: پسر خاله اش است. طبیعی است که در مدیریتی که شفافیت وجود نداشته باشد این شایعه ها به آسانی به باور تبدیل می شوند. مهم نیست که آقای نریمانی پسر خواهر مدیرعامل بوده یا پسر خاله و یا پسر همسایه. مهم این است که هر که بود پارتی داشت و در آن محیط سرشار از پارتی بازی، از پارتی خود بیشترین بهره را برد. آیا در این مورد تردیدی وجود دارد؟