خاطرات من 23/3/90
بعضی «چیز» ها در زندگی ما هستند که می بینیم، می شنویم و یا از آنها خبردار می شویم ولی بنا به ملاحظاتی، در هیچ جا یادی از آنها نمی کنیم. علتها گوناگون است. یا از کسانی که منافعشان به خطر می افتد می ترسیم. یا طمع داریم که با نگفتن آنها نفعی نصیب خودمان شود و یا اگر آن «چیز» ها خوب و پسندیده باشند، می ترسیم که با بازگو کردنشان متهم به چاپلوسی شویم. ولی یک نکته را نمی توان پنهان کرد. اگر این حرفها گفته نشوند، روی دل آدم سنگینی می کنند. من در زندگانی همیشه کوشش کرده ام که چیزی روی دلم نماند و به جرآت می گویم که اگر تا کنون چیزی به دلم مانده باشد به یکی از این دو علت بوده: یا زورم نرسیده و یا پولم نرسیده!! دوستی داشتم که با لحنی عامیانه می گفت: "بعضی از حرفها را اگر نزنی روی دلت می مونه و سرطان میشه!!" حال تصمیم دارم آنچه را که به هر علت به دلم مانده بنویسم تا سرطان نشود!!
صفحه تازه ای با عنوان «خاطرات من» در این وبلاگ گشوده ام که عنوان آن را در منوی بالای صفحه می بینید.در این بخش از وبلاگ، از این «چیز» ها با عنوان «خاطرات من» یاد می کنم. در مورد خوب یا بد بودن این خاطرات نطری نمی دهم. با نوشتن آنها، طمع به نفعی نمی بندم. می نویسم فقط برای اینکه روی دلم نمانند. می نویسم تا در این لوح مجازی ثبت شوند و به بوته فراموشی سپرده نشوند. باشد که روزی کسی را به کار آیند. به خصوص آیندگان را.