در چند سال اخیر همه ما بارها اصطلاح «نسل کشی» را شنیده و یا خوانده ایم. نام کسانی را هم که متهم به این کار شده اند شنیده ایم. مثال هایی هم از نسل هایی که کشته شده اند و یا به معنای عام نابود شده اند سراغ داریم. آیا از خود پرسیده اید که یک نسل چگونه کشته می شود؟ من به نوبه خود به یک تعریف متفاوت برای این اصطلاح رسیده ام: مردم ساکن در مصر را در نظر بگیرید. اینان در تاریخ کهن به «قبطی» شهرت داشته اند. و برای خود آداب و سنن، زبان، خط و دین داشتند. بعد از گرایش آنها به اسلام و سلطه اعراب بر آنها، دستخوش تغییرات بسیاری شدند. از آنجایی که آنها کسی همچون فردوسی را نداشتند که زبانشان را حفظ کند، زبانشان هم به عربی تغییر یافت  و حالا در وضعیتی قرار دارند که حتی خودشان نیز خود را عرب می دانند. می بینیم که نسل قبطی به ظاهر وجود دارد ولی وقتی "مشخّصه" های آن از بین رفته مانند این است که نابود شده است.

  به فکر افتادم که "مشخّصه" های ما ایرانیها چیست؟ برخی از آنها از این قرار است: ملّتی هستیم مسلمان شده، فارسی زبان، دارای پیشینه تاریخی چند هزار ساله، افتخار این را داریم که منشور مدوّن حقوق بشر را در دو هزار و پانصد سال پیش نوشته ایم، از هزاران سال پیش دروغ را همسان بلایایی همچون خشکسالی می دانسته ایم، خلیج فارس به نام ملیّتمان نامگذاری شده است، صاحب هنر های گوناگونی بوده ایم، اسطوره های تاریخی داشته ایم، جشنهای نوروز و سده و مهرگان و... را داشته ایم و آیین هایی همچون چهارشنبه سوری و پختن سمنو و سیزده بدر را داشته ایم و و و... حال اگر این "مشخّصه" ها از ما گرفته شوند، از نسل ما چه می ماند. مسلماً چیزی باقی می ماند ولی دیگر آن چیزی که بوده ایم نخواهیم بود چون دیگر آن "مشخّصه" های پیشین را نخواهیم داشت. حال اگر کسی ادعا کند که نسل بدی بوده ایم و آیین های خرافاتی داشته ایم، آیا این حق را دارد که حکم به نابودی نسل ما بدهد؟ البته هر از گاهی دشمنانی همچون «عبدالناصر» و «صدام» چنین سودایی در سر پروراندند ولی عاقبت در برابر عظمت این ملت بزرگ سر فرود آوردند و از این سودا طرفی نبستند.

  در شب چهارشنبه آخر سال گذشته، در شهر ما اهواز، همچون سالهای اخیر وضعیتی حاکم کردند که بی شباهت به حکومت نظامی نبود. راههای ورودی بعضی از محلات بسته شد. روشنایی بعضی از خیابانها خاموش شد، شهر، مانند شهر ارواح و ماتمکده شد. شور و نشاط را در دل جوانان کشتند و این شور و نشاط سرکوب شده را به عقده هایی تبدیل کردند که خدا می داند در کجا و چگونه تخلیه خواهد شد. من اذعان می کنم که آیین چهارشنبه سوری می تواند خطر آفرین باشد ولی آیا در دیگر کشورها آیین های خطرناک اجرا نمی شوند؟ بارها از تلویزیون دیده ایم که در اسپانیا چندین گاو وحشی را در خیابان در میان انبوه مردم رها می کنند و مردم هلهله کنان به پیشواز خطر می روند. و یا در کشوری دیگر در یک روز به خصوص دریایی از گوجه فرنگی را به سر و کله هم می کوبند و یا در آمریکا در «هالوین دی» چه بلوایی که برپا نمی کنند. ولی می بینیم که نه تنها این سنن تعطیل نمی شوند بلکه به آنها پوشش خبری هم داده می شود و باعث رونق صنعت گردشگری آنها نیز می شوند. می گویند اینها خرافه است. آیا در کشور های دیگر که بعضاً از ما پیشرفته ترند خرافه وجود ندارد؟ اگر وجود ندارد پس چرا آپارتمانهای آنها طبقه سیزدهم و هواپیماهایشان ردیف سیزدهم ندارند؟

  در بعضی از رسانه ها هم نظراتی ارائه شده بود مبنی بر اینکه چهارشنبه سوری جایی در فرهنگ اسلامی ندارد. بنده هم باور دارم که این آیین در فرهنگ اسلامی جایی ندارد. ولی مگر همه چیز هایی را که در فرهنگ اسلامی جایی نداشته اند کنار گذاشته ایم؟ برای مثال مگر چراغ راهنمایی درفرهنگ اسلامی جای داشته که آن را به کار می گیریم؟ و یا اینکه ورزشهایی همچون فوتبال که هر از چند گاه یکصد هزار نفر را به محل مسابقه می کشاند در فرهنگ اسلامی جای داشته اند؟

  خوشبختانه این تفکر در همه جای ایران حاکم نیست و اگر در شهر ما چنین است در جاهای دیگر برخوردهای هوشمندانه و منطقی را با این قضیه شاهد بوده ایم. به عنوان مثال در آستانه برگزاری آیین چهارشنبه سوری، مصاحبه ای از سردار «کرمی» فرمانده فرهیخته و فهیم نیروی انتظامی استان آذربایجان غربی دیدم که ایشان ضمن اینکه هشدار های لازم را به مردم می داد آنها را به محل هایی که از پیش تعیین شده بودند فرا می خواند و آدرس آن جاها را به مردم می داد و توصیه می کرد که به جای استفاده از مواد آتشزای خطرناک، از انواع مواد نورافشانی مجاز که به گفته ایشان توسط صنایع دفاع در اصفهان تولید می شود استفاده شود. چنین کسانی باید مورد تقدیر قرار بگیرند تا سرمشق کسانی شوند که دانسته و یا ندانسته موجبات شادمانی دشمنان ایران و ایرانی را فراهم می کنند.