پیگیری یک پیشنهاد 9/2/90
جند ماه پیش مطلبی با عنوان «یک پیشنهاد به شورای شهر اهواز» نوشته بودم و در آن گفتم که به شورای شهر اهواز پیشنهاد داده ام که بخشی از بلوار ساحلی شرقی اهواز را، که به شکل خطر آفرینی ساخته شده، به گونه ای اصلاح کنند تا هم ایمن شود و هم فضایی به وجود آید که بتوان در آن یک پارکینگ عمومی ساخت که وجودش در آن محل ضروری است.
در نیمه اسفند ماه گذشته از همان محل مورد اشاره می گذشتم که شاهد تصادفی دیگر در آنجا شدم. همان داستان همیشگی که به علّت خطر آفرینی جاده مرتباً تکرار می شود و سالیانه موجب وقوع دهها تصادف در آن محل می شود. در مطلب پیشین با درج عکسهایی از آن موقعیّت، منظور خود را نشان داده بودم. اینک با نشان دادن چند عکس، یکی از صحنه های تصادف در آن محل را نشان داده ام. در عکسی دیگر نیز محلی را نشان داده ام که یک زمین بدون استفاده در کنار بلوار است و در حال حاضر موقتاً به عنوان کارگاه پروژه احداث شبکه فاضلاب از آن استفاده می شود. به نظر من مسیر بلوار باید به این محل منتقل شود تا آن پیچ بی دلیل حذف شود و در مسیر فعلی آن که مساحتی در حدود یک هکتار دارد، یک پارکینگ احداث شود. البته چند سال پیش نیز در این محل کارگاه پروژه احداث خط انتقال برق ساخته شده بود. و من نگران آن هستم که اگر فکری به حال آن نکنند در آینده ممکن است به منظور استفاده دائم برای کاربری دیگر (مثلاً ایستگاه پمپاژ فاضلاب) به کار گرفته شود.
محوطه ای که در سمت چپ این عکس دیده می شود، محلی است که باید بلوار از
آنجا می گذشت ولی اکنون در آن کارگاه پروژه فاضلاب استفاده احداث شده است.
در اینجا یک بار دیگر به عنوان یک شهروند دلسوز به شورای شهر و همچنین شهرداری اهواز یاد آور می شوم که در این قسمت از بلوار به خاطر وجود آن پیچ خطرناک و بی دلیل همه ساله تعداد زیادی تصادف شدید روی می دهد (شاهد این مدعّا وجود سرعت گیر ها و چراغ خطرهایی است که مرتباً در آنجا کار گذاشته می شود) این تصادفات جان و مال شهروندان را به خطر می اندازد. به این پیشنهاد من توجه کنید و اگر آن را به هر دلیل قابل اجرا نمی دانید، به فکر راه حل دیگری باشید. حیف است مسیری چنین زیبا در ساحل کارون، با این تصادفات دلخراش مخدوش شود.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.