توضیحی در باره «اون» 26/2/90
پیش از هر چیز باید بگویم که نوشته هایم در این بخش از وبلاگ، مایه شرمساری من است. نه با سن و سال من مناسبتی دارد و نه با شخصیت اجتماعی من. ولی چه کنم وقتی که کسانی همه مرزهای فرومایگی و دنائت را در می نوردند و هر آنچه می توانند در مورد من لجن پراکنی می کنند؟ و باز چه کنم که از دیرباز عادت کرده ام که زیر دین کسی نمانم و به هر کس در خور کارش، پاسخی مناسب دهم.
در گفتارهای این بخش از شخصیتی با نام «اون» یاد می کنم. «اون» شخصیتی است مجازی و فرضی که نمادی است از همه ناراستی ها، ریاکاری ها و هر آنچه که به آن ناهنجاری اجتماعی می گوییم. بی شک شما نیز در پیرامون خود «اون» هایی را می شناسید. هدف من از نوشتن این گفتارها و به کار گیری این نماد، شناساندن دغل ها و دغلکاری های آنان نیست زیرا که همگان هشیارند و «اون» ها را می شناسند. هدف من این است که «اون» ها بدانند که ما آنها را می شناسیم و کارهای زشتشان بر کسی پوشیده نیست. باشد که شرم نمایند. در نوشته هایم نیز از ادبیات متفاوتی استفاده می کنم. به این امید که لبخندی بر لبان شما بیاورد و به پاس آن لبخند، خطاهای مرا ببخشید.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.