زنده باد امیرهوشنگ 18/8/90
مدتی است که نام کاپیتان امیرهوشنگ شهبازی بر سر زبانها افتاده و همه از شایستگی او می گویند. ولی بنده فکر می کنم که این کاپیتان دوست داشتنی بیش از همه به من حال داد. من نیز از این توانایی او به وجد آمدم و احساس غرور کردم اما از یک خصوصیت دیگر او بیشتر خوشحال شدم و آن نام «امیرهوشنگ» او بود. زیرا می بینم که در این نام ترکیبی، نشانی از یکی از نامهای اصیل ایرانی، شاهنامه ای دیده می شود.
راستش بنده نیز نام فرزندان خودم را از بین نامهای ایرانی انتخاب کرده ام ولی در این اواخر کم کم داستم در درستی کار خود تردید می کردم زیرا می دیدم در سریال های تلویزیونی بیشتر شخصیت های خلافکار، کودن و یا مضحک چنین نامهایی دارند!! و فکر می کردم فقط آدمهایی که نامشان شیث و میثم و مقداد است می توانند آدم های خوبی باشند. حالا که این آقا هوشنگ ما، این چنین گل کاشت و ما را روسفید کرد، جا دارد که برایش یک هورای بزرگ بکشم. خدا حفظش کند، دمش گرم.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.