صبر بسیار بباید
در سالهای اخیر شاهد کشته شدن بسیاری از جوانان میهمنمان به صورتهای گوناگون مانند درگیری ها ی خیابانی ترور های سیاسی و اعدام به حکم دادگاه بوده ایم که که غم مرگ همه آنها از این نظر که هر کدام اندامی از پیکره میهن عزیزمان بوده اند بسیار دردناک است. ولی از همه جانکاه تر شهادت دانشمندانی از این مرز و بوم است که فقط و فقط به خاطر فرهیختگی و دانش پژوهی آماج تیر خیانت شدند و در وصفشان باید گفت:
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
شهیدان مسعود علی محمدی، مجید شهریاری، داریوش رضایی نژاد و مصطفی احمدی روشن، نه به دست گروههای سیاسی کشته شدند، نه به حکم دادگاه و نه در درگیری های سیاسی و از همه تأسف بار تر این است که بنا به تصمیم یک ایرانی کشته نشدند. اگرچه این عزیزان به دست مزدوران خائن داخلی کشته شدند ولی بر هیچ کس پوشیده نیست که طراحی این ترور ها توسط بیگانگان صورت گرفته. اگر اینان به دست بزهکاران و یا سارقان مسلح ایرانی کشته شده بودند برای من آنقدر دردناک نبود که به خواست بیگانگان کشته شوند.
با نوشتن این جملات خواستم که به نوبه خود اندوه و خشم خود را از این رویداد های زشت بیان کنم. روانشان شاد و «جنة المآوی» سزاوارشان باد.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.