اهواز، شهر هرت (4)
-
لیوان وسط با خروجی دستگاه تصفیه آب خانگی پر شده.
-
لیوان سمت راست از آبی که به طور معمول در لوله کشی آب به اصطلاح تصفیه شده شهر اهواز جریان دارد، در تاریخ 6/9/91 پر شده.
-
لیوان سمت چپ با آبی پر شده که در بعضی از روزها از جمله روز 8/9/91 از سوی شرکت آب و فاضلاب اهواز به عنوان آب شرب به مردم شهید پرور اهواز تقدیم می شود.
مدتها بود که می خواستم فاجعه آب لوله کشی شهر اهواز را بیان کنم. نمی دانستم از کجا شروع کنم. از کمبود آب و قطعی تقریباً همه روزه آن بنویسم؟ در سالهای پیش این مشکل معمولاً در فصول گرم که مصرف آب زیاد است پیش می آمد ولی امسال تا حال حاضر که آخرین ماه از پاییز را پشت سر می گذاریم این مشکل ادامه دارد و اگر از پمپ آب استفاده نکنیم در بیشتر ساعات روز یک قطره آب هم از لوله بیرون نمی چکد.
جالب است که قانوناً استفاده از پمپ روی شبکه آب شهری ممنوع است ولی شرکت آب و فاضلاب اهواز که خود بر نا کارآمدی خود آگاه است و می داند که بدون پمپ استفاده از آب لوله کشی مقدور نیست، چشمش را به روی این پدیده رایج ولی غیر قانونی بسته است.
این هم عکسی از یک دستگاه تصفیه آب خانگی که در اکثر خانه ها و ادارات و رستوران های اهواز نصب شده و اگر کسی در خانه نداشته باشد، یا باید بطری های آب آشامیدنی را از بازار تهیه کند و یا قید سلامتی خود و خانواده اش را بزند. در اولین استوانه از سمت راست فیلتر مرحله اول قرار دارد که رنگ اولیه آن سفید است و پس از سه هفته این گونه گل آلود شده است.
به راستی چرا باید مردم محروم کلان شهر اهواز برای تهیه آب، این مایه حیات این گونه به زحمت بیفتند و این قدر هزینه کنند؟ مگر نه این است که "من الماء کل شیٍ حی" ؟ آیا سزاوار است که در این گوشه از سرزمین ایران، مردم برای گذران زندگی تا این اندازه در سختی باشند؟
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.