سخنی بر خلاف همیشه 5/12/87
در مطالب پیشین خود که در مورد مسائل شرکتمان نوشته ام تقریباً همه اش انتقاد کرده ام و شاید عجیب به نظر برسد که روزی از یک مدیرعامل شرکت تعریف کنم. این بار می خواهم این کار را بکنم. اخیراً آقای مهندس معین پور به مدیرعاملی شرکت برق منطقه ای خوزستان منصوب شدند. ایشان در همه جا به حسن خلق و تواضع شهرت دارند و بنده هم همین اعتقاد را دارم. به خصوص به دلیل همنوردی با ایشان از سالیان دور در چند برنامه کوهنوردی.
من همیشه بیان کرده ام که ارزشی که برای همنوردم در کوهستان قائل هستم کمتر از ارزشی نیست که برای همقدمم در طواف کعبه قائلم. ولی به نکته جالبی که برخورد کرده ام این است که همکاران من آنقدر از رفتار مدیران پیشین ذهنیت بد دارند که به قول معروف مارگزیده شده اند و می گویند خدا کند این پست این یکی را هم مانند دیگران تغییر ندهد!! من هم به نوبه خودم دعا می کنم که چنین نشود. ولی راستش را بخواهید باید بگویم که یقین دارم که چنین نمی شود. برای این اعتقادم هم دلایلی دارم که چند تای آن را می گویم.
• ایشان ریشه ای با قدمت چندین دهه در این شهر و استان دارند و همیشه به این امر توجه داشته اند.
• این بسیجی مخلص مسجد «حاج علوان» اعتقادش ظاهری نیست و من تا همین اواخر هم شاهد بوده ام که هرگاه لازم بوده در آن مسجد خدمتگزاری هم کرده و می کند و برای اثبات دینداری تظاهر نمی کند (تا مثل بعضی از اسلاف خود حواسش پرت نشود و یک باره متوجه شود که پا توی کفش مجتهدین و مراجع کرده و در مسائل شرعی فتوا صادر کرده، برای توضیح بیشتر به مطلب "خبرهای ناگوار" مراجعه کنید.)
• یکی از دغدغه های ما خوزستانیها این است که اگر مسئولین استانی، خوزستانی باشند به دلیل تعدد و تنوع قومی در استان ممکن است آن مسئول به سمت قوم گرایی میل کند ولی من به یاد دارم روزگاری را که یکی از همکاران فرصت طلب و متملق ما که با ایشان هم لهجه بود می خواست در یارگیری های خود از این فرصت سوء استفاده کند و او را به سمت خود متمایل کند ولی موفق نشد!!
در پایان بار دیگر به ایشان تصدی این مسئولیت را تبریک می گویم و توجه او را به یک نکته جلب می کنم که این خوشنامی که به دست آورده اند به آسانی و در کوتاه مدت به دست نیامده و در طول دهها سال و با زحمت بسیار حاصل شده ولی می تواند خدای ناکرده در مدت کوتاهی (حتی چند ماه) از بین برود. باید خیلی مراقب بود. در آینده در این زمینه بیشتر خواهم نوشت و در اینجا مطابق معمول به کلام حضرت حافظ متوسل می شوم و به نوشتن یک بیت از او بسنده می کنم.
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.