در دانشگاه آزاد قبول شدم!!! (22/6/87)
چند سالی بود که آرزو می کردم که ای کاش من هم می توانستم در دانشگاه آزاد قبول شوم و یک مدرکی بگیرم تا در شرکتمان برو و بیایی پیدا کنم و بلکه بتوانم پست و مقامی بگیرم. اصلاً بی خیال پست و مقام. من وقتی فارغ التحصیلان این دانشگاه را در شرکت می دیدم که با چه کبکبه و دبدبه ای بر زمین منت می گذارند و روی آن قدم می گذارند از داشتن مدرک لیسانسی که ۳۰ سال پیش از دانشگاه دولتی گرفته بودم در برابر اینان احساس حقارت می کردم!! پیش خود می گفتم ای کاش من هم از دانشگاه آنان فارغ التحصیل شده بودم بلکه اینان مرا تحویل بگیرند و جواب سلامم را بدهند!! از این رو امسال در کنکور این دانشگاه شرکت کردم و خوشبختانه همای سعادت روی سرم نشست و دررشته مهندسی آبیاری قبول شدم. اگر چه قصد ندارم که ثبت نام کنم و در این رشته ادامه تحصیل دهم و منظورم فقط رو کم کنی بود ولی از این تجربه درسهایی گرفتم که به جرأت می توانم بگویم یک کتاب از این درسها می توانم بنویسم که البته خواهم نوشت. اجالتاً خبرش را نوشتم تا بعد گفتنیها را بگویم. برای اینکه حسودان هم باور کنند که من چنین کامیابی بزرگی را بدست آورده ام تصویر کارنامه فبولی خود را هم برایتان گذاشته ام.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.