نبوغ مالی، رایگان-قدیم
اگر مردم اهواز در روزهای اخیر گذرشان به تقاطع خیابان اصلی کیان پارس با خیابان نهم افتاده باشد، (همان تقاطعی که چراغ راهنمایی دارد) متوجه شده اند که سر نبش یک بنر تبلیغاتی بزرگ نصب شده که من عکس آن را گرفته ام تا شما هم ببینید. چون با دوربین موبایل گرفته ام کیفیت آن پایین است و شما برای بهتر دیدن آن روی عکس کلیک کنید تا عکس را با اندازه بزرگتری ببینید.
صحبت از برگزاری یک همایش رایگان توسط موسسه "فکر فردا" است. موضوع آن هم "کارگاه پرورش نبوغ مالی" است. دیگه از این بهتر نمیشه. نبوغ مالی را در شما پرورش بدهند آن هم رایگان. ممکن است بگویید کلکی در کار است. مگر می شود آدم را مفت و مجانی نابغه مالی بکنند؟ حق دارید شک کنید چون در دنیایی که یک شاعر آس و پاس و لخت و عریان قیمت دو زلفون یار خودش را به اندازه "خراج ملک ری" قیمت گذاری کرده نمی شود باور کرد که به شما راه و رسم تسلط بر بازار املاک و مستغلات و بورس و طلا و ارز و سکه را یاد بدهند به گونه ای که اگر در پایان دوره از شما بپرسند در کجا ایستاده اید و به کجا باید بروید و چگونه باید بروید، بتوانید همه را مثل بلبل جواب بدهید.
شاید شما شک کنید و بگویید که اصلاً دستیابی به چنین دانشی ممکن نیست. ولی من اینطور فکر نمی کنم و مطمئن هستم که برگزار کنندگان این همایش به دانشی فراتر از اینها هم دست یافته اند حالا این نکته که آیا این دانش را به من و شما هم منتقل می کنند یا نه، به مرام و معرفتشون بستگی داره. برای ادعای خودم هم دلیل دارم. وقتی که دانش این حضرات در این حد است که «تصاعد» را «تساعد» می نویسند و با این همه آنقدر کار بلد هستند که بتوانند دانشگاه تهران، کهن ترین مرکز آموزش عالی ایران را راضی کنند که اجازه دهد آرم آن را در بالای این درافشانی های خود چاپ کنند و همچنین بتوانند این بنر را در تقاطع اصلی کیان پارس نصب کنند، قطعاً آنقدر توانایی دارند که حتی اگر دست روی خاکستر هم بگذارند جواهر شود. کامیاب باشید.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.