شرکت نگو، یه خوشه انگور 1/6/88
چهارشنبه شب گذشته (۲۸/۵/۸۸) آقای احمدی نژاد توی تلویزیون داشت در باره اعضای کابینه اش توضیح می داد و ضمن صحبتهایش در مورد هر کدام از وزرا اظهار نظری می کرد. یکی از جالب ترین اظهار نظر هایش در مورد آقای کامران باقری لنکرانی، وزیر بهداشت و درمان کابینه نهم بود. در باره او گفت: او مثل هلو می مونه. آنقدر دوست داشتنیه که آدم دلش میخواد اونو بخوره!!
امروز من داشتم به شرکت خودمون فکر می کردم که به ذهنم رسید این شرکت مثل خوشه انگور می مونه. یکهو یادم افتاد به اظهار نظر آقای احمدی نژاد. هر کدام یک چیزی را به میوه ای تشبیه کرده بودیم. ولی تشبیه من از جنس تشبیه اون نبود. به چشم او آقای باقری لنکرانی آنقدر با مزه و تو دل برو است که دلش میخواد اونو بخوره. ولی من نسبت به شرکت خودمون اصلاً چنین احساسی ندارم. حتی باید بگم وقتی بهش فکر می کنم گلاب به روتون عُقم می گیره. تشبیه شرکت من به خوشه انگور اصلاً ربطی به شکل و شمایل و رنگ و بو مزه اون نداره. من بین این دو یک شباهت ساختاری و یا به قول فرنگی ها «استراکچرال» می بینم. بیشتر توضیح می دهم. التفات بفرمایید:
اگر دقت کرده باشید در طول این ده پانزده سال گذشته با آمدن مدیر عامل جدید همه جا نقل می شد که این بابا عادت داره هر جا میره یک مینی بوس آدم هم همراه خودش می بره. حالا کاری نداریم به اینکه این بار یک مینی بوس به یک قطار تبدیل شد. نکته جالبی که وجود داشت این بود که این مسافران مینی بوس، ببخشید قطار نیز هر کدام چند نفر دیگر را به خودشان آویزان کرده بودند و آن چند نفر هم هر کدام به نوبه خود کسان دیگری را یدک می کشیدند. یکی برادر، یکی برادر زن، یکی شوهر خواهر، یکی باجناق، یکی برادر باجناق و قس علی هذا ...
حالا از شما می پرسم: آیا شما هم مثل من فکر نمی کنید که این شرکت خیلی به خوشه انگور شباهت داره؟ البته در بسیاری از مواقع این نسبتها و روابط آشکار نیستند و هر کدام از ماها فقط به بعضی از این نسبتها آگاهی داریم.