چندی پیش مطلبی نوشته بودم تحت عنوان «یک نمونه از تباهی». مطلب در مورد ریخت و پاشهای بعضی از تازه به دوران رسیده های شرکت بود. ماجرا از این قرار بود که در یک سال اخیر، در راستای دهن کجی بعضی از صاحب منصبان شرکت به کارکنان مظلوم و زحمتکش و تحمیل برخی افراد منفور به آنها، شخصی را که در تمامی سنوات خدمت خود جز تملق و تقلب و تباهی چیزی در پرونده خود به جای نگذاشته، به مدیریت خدمات منصوب کردند و من در آن مطلب به یک نمونه از سوء استفاده های او در خانه سازمانی واگذار شده اش اشاره کرده بودم. پس از چندی دیدم که با قضیه برخورد مناسبی دارد شکل می گیرد. در نتیجه آن مطلب را دنبال نکردم. ولی اخیراً خبردار شدم حالا که آبها از آسیاب افتاده همه چیز بر وفق مراد زالوهای شرکت شده.

   مطلب را خلاصه کنم. از دیرباز، در واگذاری خانه سازمانی کوی بوستان حساسیت زیادی وجود داشت و پای هر کسی را به آنجا باز نمی کردند و حتی اگر کسی ساکن آنجا بود رفتار او و خانواده اش را زیر نظر داشتند. برای مثال به یاد دارم که شخصی را که بسیار آدم محترم و معتبری بود به دلیل آن که فرزندش کج روی کرده بود، وادار به ترک آنجا کردند. و یا با کس دیگری که مرتکب عملی غیر اخلاقی شده بود، برخوردی مشابه کردند. مسئول تحقیق در مورد اینگونه موارد هم نهادی جز حراست شرکت نیست. من در اینجا از نهاد های گزینش و حراست شرکت چند پرسش دارم و چند نمونه از مشاهدات خود را نیز به عنوان دلیل می نویسم. تأکید می کنم که اصلاً نظر شخصی خود را نمی نویسم و فقط ذکر مشاهدات و طرح پرسش می کنم:

    1- در هنگام استخدام و انتصاب کارکنان به مسئولیت ها گزینش و حراست حرف آخر را می زند و اگر نظر مساعد نداشته باشند استخدام و یا انتصاب صورت نمی گیرد. آیا شما در سوابق ایشان از زمان خدمت در آموزشکده گرفته تا قسمت ورزش چیز ناپسندی ندیده اید؟ چگونه است که همگان دیده اند و برای هر مورد شهود زنده ای وجود دارد ولی شما ندیده اید؟
    2- در هنگام واگذاری خانه سازمانی از حراست کسب نظر می کنند. و در مثالهایی که در بالا زدم نیز اقدامات صورت گرفته بر اساس نظر حراست وقت بود. چگونه در مورد این شخص که جامع همه این محسنات!! است اینقدر اغماض صورت گرفته؟
    3- دو سال پیش در زمانی که احساس کردید اینجانب در وبلاگ خود مرتکب تخلف شده ام، در محکمه اداری، مرا پشت میز محاکمه نشاندید. آیا در عملکرد این شخص هیچ چیزی ندیدید که مستوجب بازجویی باشد؟ آیا همه اینها به این دلیل نیست که امثال بنده یکی از معاونین شرکت را به عنوان حامی ندارم و او دارد؟

   فعلاً مطلب را طولانی نمی کنم و به همین اندازه اکتفا می کنم و همانطور که ملاحظه فرمودید فقط پرسش کردم و مطالبی نوشتم که همه دیده اند و می گویند و منتظر پاسخ هستم و اگر پاسخ خود را نگیرم ناچار خواهم بود قضیه را به صورت جدی تری دنبال کنم و صد البته علل حمایت آن افراد صاحب نفوذ از او، که باعث منفور شدن آنان در بین همکاران نیز شده است را بیان خواهم کرد.