چندی پیش بنا به تصمیم شورای شهر اهواز جلسه استیضاح آقای محمد رضا شمسایی برگزار شد و در نهایت رأی به برکناری ایشان از شهرداری کلان شهر اهواز داده شد. در گزارشهای مربوط به این خبر خواندم که آقای شمسایی در یک زمانی وعده داده بودند که اگر به ایشان پنج سال مهلت داده شود، اهواز را به اصفهان تبدیل می کنند. همین یک جمله مرا خیلی به فکر فرو برد و این سئوالات برای من پیش آمد:

  • شهر اصفهان، که الگوی ایشان برای توسعه و پیشرفت است، نه در مدت پنج سال بلکه در مدت دهها سال آن هم با وجود زیرساخت های مناسب و در سایه تلاش و حسن مدیریت مسئولان شهری و همکاری مردم دلسوز آن شهر به این جایگاه رسیده است. جناب آقای شمسایی چگونه و با اتکا به کدام زیرساخت و کدام حسن مدیریت و ... می خواستند شهر اهواز را به آن جایگاه برسانند آن هم فقط در مدت پنج سال؟
  • اگر شورای شهر با این درخواست ایشان موافقت می کرد و این پنج سال مهلت را به او می داد و خدای ناکرده زبانم لال پس از پنج سال ایشان به اهداف تعیین شده نمی رسیدند، چه جوابی داشتند که بدهند؟
  • حالا چرا پنج سال؟ چرا نه کمتر و نه بیشتر؟

  خوب سئوالات کافی است سرتان را درد نیاورم. پاسخ این پرسشها را نیز خودم می دهم:
  با تجربه ای که این حقیر از کارکردن با آقای شمسایی در سازمان آب و برق خوزستان دارم می دانم که ایشان در هنگام رسیدگی به پروژه های پیشنهادی، آن پروژه ای را بیشتر می پسندیدند که برای اجرایش زمان کوتاه تری پیشنهاد شده بود. کاری به این نداشتند که این کار در این مدت شدنی است یا نه و اصلاً شدنی بودن آن برایشان مهم نبود. برای پی بردن به صحت و سقم ادعای من به پروژه هایی که ایشان شروع کردند توجه کنید تا ببینید که چند درصد از آنها عاقبت به خیر شدند. پس هیچ جای تعجب نیست که ایشان برای رساندن اهواز به اصفهان، چنین زمان اندکی را درخواست کند چون به حمدالله در شهرداری نیز همان مدیران سابق سازمان آب و برق را در خدمت خود داشت.

  و اما برای پاسخ دادن به اینکه چرا فقط پنج سال مهلت خواسته بودند و نه کمتر و نه بیشتر، باید به سوابق کاری ایشان در سازمان آب و برق خوزستان توجه کنیم. سال هفتادو هشت را به یاد بیاورید. در آن سال پنج سال از مدیریت ایشان بر سازمان آب و برق خوزستان گذشته بود. نارضایتی ها به حد اعلا رسیده بود و آقای زنگنه، حامی شماره یک ایشان نیز از وزارت نیرو رفته بود ولی برکنار کردن او در وزارت نیرو، امری محال شده بود زیرا او در این مدت پنج سال آنچنان وضعیتی بر سازمان حاکم کرده بود که هیچ کس جرأت نمی کرد جانشینی او را قبول کند. با این تجربه گران بهایی که ایشان به دست آورده بود، می دانست  که اگر بتواند فقط پنج سال در شهرداری دوام بیاورد، می تواند همان شرایط پنج سال اول سازمان آب و برق خوزستان را بر شهرداری حاکم کند و پس از آن سالیان سال و با خیال راحت در آنجا ماندگار شود.

  راستی یک پرسش را پاسخ ندادم: آن که اگر پس از پنج سال موفق نشد، چه جوابی می داد؟ برای پاسخ به این پرسش به ذکر یک خاطره می پردازم:

  مدتها بود که یک نفر به یک باغبان نخل دار اصرار می کرد که پاجوش یکی از نخلهای مرغوب خود را به من بده تا در خانه بکارم. ما خوزستانیها می دانیم که این پاجوشها سرمایه های ارزشمند نخل داران هستند و به آسانی آنها را از دست نمی دهند. به همین دلیل باغبان برای اینکه از شر آن آدم سمج راحت شود، یک پاجوش «نر» که غیر مثمر است به او داد. پس از پنج سال که آن پاجوش به نخل بزرگی تبدیل شد و گل داد معلوم شد که «نر» است و ثمر نمی دهد. به سراغ باغبان رفت و گفت این بود رسم رفاقت؟ من پنج سال زحمت کشیدم و دل به ثمر این نخل بستم چون فکر می کردم که «ماده» است. چرا با من این کار را کردی؟ باغبان به او گفت: من در آن زمان فکر می کردم که پس از پنج سال، یا من می میرم یا تو و یا نخل. چه می دانستم که هر سه زنده می مانیم و من اینگونه شرمنده تو می شوم؟!!