هل بچون خورن، گور بُوَه مال دنیا!! 3/5/89
پیش از هر چیز ترجمه و تمثیل ضرب المثل بالا را که با لهجه دزفولی نوشته شده برایتان می نویسم. «هِل بچون خورَن، گور بُوَه مال دنیا» یعنی اینکه «بگذار بچه ها بخورند، گور پدر مال دنیا» این جمله در بین ما خوزستانیها به یک ضرب المثل تبدیل شده و حکایت آن، آن طور که همکار و بلبل خوش سخن و مجلس آرای ما آقای «م.ا.ش» بیان فرموده اند از این قرار است:
راوی می گفت: که روزی یک مرد دزفولی همراه خانمش در جاده در حال رانندگی بود که دید در کنار جاده و در جلوی یک باغ پرتقال، کیسه های پرتقال را می فروشند. پیاده شد تا مقداری پرتقال بخرد. پس از اندکی چانه زدن، دست خالی برگشت. خانمش پرسید پس چرا نخریدی؟ و مرد در پاسخ گفت هر کار کردم دو کیلو برایم بکشد، قبول نکرد و می گفت کمتر از پنج کیلو نمی فروشم. زن به او اعتراض کردو گفت: چه خبر است؟ چرا دو کیلو؟ چرا اصراف می کنی؟ یک کیلو کافی بود. در اینجا مرد با غرور سرش را بالا گرفت و گفت: «هِل بچون خورَن، گور بُوَه مال دنیا» نکته جالب این لطیفه در این است که آن آقا با وجود آن که چیزی نخریده بود، اینگونه حاتم بخشی و دست و دلبازی خودش را به رخ خانمش می کشید.
حالا بشنوید از داستان امروز ما. چند سالی است که سازمان آب و برق خوزستان به کارکنانش یارانه ورزش می پردازد و دیگر هزینه ای برای ورزش کارکنان نمی پردازد. این تصمیم جامعه «مفتی نورد» سازمان را آن چنان به تنگ آورده و بر آشفته که شب و روزشان تیره و تار شده و برای برای ساعتی مفتی نوردی دلشان لک زده است. حتی حاضر شده اند که مفتی نوردی برگزار شود، ولو آن که از جوجه کباب و کره و عسل و پنیر خامه ای و روغن زیتون و سس خرسی که اقلام اساسی یک برنامه مفتی نوردی هستند و سالهاست که در حسرت آنها می سوزند، خبری نباشد. ولی فقط یک ماشین مفت و مجانی به آنها بدهند. البته ناگفته نماند که این طرح شگرف از ابتکارات «اون» است که از نوابع و اعاظم و پیش کسوت مفتی نوردان است.
باری در یکی دو سال گذشته با این طرح عمل کرده اند. ولی این طرح یک اشکال بزرگ داشت: گرفتن ماشین از امور ترابری سازمان به این سادگی نیست و هر برنامه ای که می خواستند اجرا کنند دو سه بار و هر بار به دلیل موفق نشدن در گرفتن مینی بوس، کنسل می شد و فرصت های اندکی که در فصل کوتاه مناسب برای کوهنوردی در خوزستان وجود داشت، یکی پس از دیگری از بین می رفت. تا اینکه چند ماه پیش یک روز دیدم که «اون» در جمعی معرکه گرفته بود که این چه کاری است که منت ترابری را بکشیم؟ خودمان پول روی هم می گذاریم و یک مینی بوس کرایه می کنیم و برنامه مان را اجرا می کنیم. (یعنی همان کاری که اینجانب در شش سال گذشته و پس از دست شستن از امکانات شرکتی برای گروه زاگرس انجام می دهم و در واقع منظور «اون» این بود که جلوی من شاخ و شانه بکشد!)
نکته جالب این بود که «اون» از ارائه این طرح دست و دل بازانه و حاتم بخشانه آن چنان به وجد آمده بود که بارها این مطلب را تکرار می کرد و با غرور سرش را بالا می گرفت و می گفت: «گور بُوَه حمل و نقل سازمان. خومون اَ جیب خرج اِکنیم» در حالی که پس از گذشت ماهها از آن گنده گویی، یک بار نیز از این ولخرجی ها نکرده اند ولی همچنان بر کوس لاف دست و دلبازی می کوبند. حالا من مانده ام متحیر که اگر روزی «اون» دست در جیب مبارکش بکند و خدای ناکرده هفت هشت هزار تومان «پیل» از جگرش جدا کند و آتش بزند چه الم شنگه ای به راه خواهد انداخت و چقدر بلبل زبانی خواهد کرد؟
طبق آخرین گزارشات، در این اواخر مفتی نوردان آنچنان از حسرت مفتی نوردی به جان آمده بودند که به دریوزگی افتادند و همراه «مرید» های خود دست نیاز به سوی آستان شرکت برق منطقه ای خوزستان دراز کردند و با گدایی کردن دو دستگاه مینی بوس از آن شرکت، دلی از عزا در آوردند و با صعود!! به دره مال آقا، حماسه ای دیگر آفریدند.
از همه اینها بگذریم. آیا شما بین این دو جمله و همچنین بین رفتار آن مرد مورد اشاره در ضرب المثل و رفتار «اون» تشابهی نمی بینید؟
«هِل بچون خورن، گور بُوَه مال دنیا»
=
«گور بُوَه حمل و نقل سازمان. خومون اَ جیب خرج اِکنیم»
مفتی نوردی واکسن ندارد، درمان ندارد، ولی واگیر دارد و پیشگیری از آن سخت دشوار است.
«مفتی نورد از دنیا نری صلوات بفرست»