داشتم فکر می کردم که تا کنون من در وبلاگم بیشتر از کسانی نام برده ام که به نظر خودم عملکردی قابل انتقاد داشته اند و از آنها انتقاد کرده ام. با خودم گفتم: اینها که نه گوش شنوایی دارند و نه برایشان قضاوت دیگران در موردشان مهم است. برای آنها به قول معروف فقط دم غنیمت است و آنچه مهم است چشم دوختن و دست اندازی به خوان گسترده ای است که جلوی آنها گسترده شده. در این شرایط باید به گفتن این بیت معروف یغمای جندقی اکتفا کنیم:

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ما           آنچه البته به جایی نرسد فریاد است 

  البته این بدان معنی نیست که از این پس دیگر کاری به کار آنها نداشته باشم. بلکه دریغم آمد که من چنین فرصتی در این وبلاگ برای نوشتن «گفتارهای» خود داشته باشم و خوانندگانی نیز بر من منت بگذارند و آنها را بخوانند ولی من بر آنها جفا کنم و چشمشان را با خواندن نام این کسان بی اهمیت آزار دهم. بنا براین بر آن شدم که نامی هم از چهره های خوب و خدمتگزاری که در زندگی دیده ام ببرم. باشد که دین خود را به عنوان عضو کوچکی از این اجتماع ادا کرده باشم. تردید ندارم که بیان خوبی ها و بزرگواری های انسانهای بزرگ نه تنها باعث تکریم آنها می شود، بلکه باعث تحقیر خائنین، فرصت طلبان و آدمهای کوچک و بی کفایت نیز می شود و بدی ها و پلیدیهای آنان را نمایان تر خواهد کرد.

  با این دیدگاه تصمیم گرفتم که در ابتدای این راه از اساتید خودم یادی بکنم. اساتیدی که بر من و یا بر جامعه من تأثیر مثبتی داشته اند. هر کسی را که به من چیزی آموخته و یا بستری برای آموزش من فراهم کرده، استاد خود می دانم. در آغاز این کار از استادی خواهم نوشت که نه تنها بر من و بر تمام هم دانشگاهی های من، بلکه بر همه نظام آموزش عالی مملکت دین دارد. منتها چون کارهای او بیشترین تأثیر را بر شهر اهواز و استان خوزستان گذاشته است، من به عنوان یک دانش آموخته اهوازی بر خود لازم دانستم که در حد توان و بضاعت خود تلاشی بکنم به امید آنکه این کار من باعث شود که دیگران نیز در زمینه بزرگداشت او تلاشهای بزرگتری کنند. این کار را در مطلب آینده خود خواهم کرد. لطفاً کمی منتظر باشید.