یکی بر سر شاخ بن می برید 12/10/89

مدتی پیش کارکنان شرکت برق منطقه ای خوزستان شاهد بودند که کارگران امور خدمات شرکت به جان درختان اکالیپتوس محوطه شرکت افتاده اند و آنها را قلع و قمع می کنند. هیچکس هم جلودارشان نبود چون می گفتند که از بالا دستور دارند. استدلال مافوقشان هم این بود که این درختان، ریزش برگ زیاد دارند و پاک کردن محوطه شرکت از برگهای ریخته شده، کارگران خدمات را به ستوه آورده است. به این دلیل مسئولان خدمات دستور دادند که شرکت را از شر این درختان بی تربیت راحت کنند. دوستداران محیط زیست بیکار ننشستند و آنقدر به این در و آن در زدند تا سرانجام جلوی ادامه این کار را گرفتند.
در اینجا به یاد شعر معروف استاد سخن، شیخ سعدی افتادم که گفت:
یکی بر سر شاخ، بن می برید خداوند بسـتان نگه کرد و دید
بگفتـا گر این مرد بد می کـند، نه با من که با نفس خود می کند
بی شک این کارگران خدمات متوجه نبوده اند که علت به کارگیری بعضی از آنها همین ریزش برگ و لزوم تمیز کردن زیر درختان است و اگر چنین نباشد، تعدادی از آنها از کار بیکار می شوند. این کارگران اگر کمی روی این قضیه دقت می کردند، هیچگاه از جارو کردن برگ درختان شاکی نمی شدند.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.