روزی یکی از دوستان کوهنورد سازمانی من می گفت: من اسم گروه کوهنوردی سازمان آب و برق خوزستان را گذاشته ام گروه کوهنوردی ژنرالها. استدلال جالبی داشت. می گفت: در این گروه سرپرست واحد و مشخصی وجود ندارد. در عوض تا دلت بخواهد آدم پر مدّعا (ژنرال) هست که هر کدامشان سعی در اثبات برتری خود می کند و فرمانی می راند. به همین دلیل او و بسیاری از علاقمندان به کوهنوردی عطای این گروه را به لقایش بخشیده اند و راهشان را از آنها جدا کرده اند. (یعنی همان کاری که من و دوستان زاگرسی ام چند سال پیش کردیم.)

  راستش را بخواهید من هم این حضرات ژنرال را که تعدادشان انگشت شمار است، می شناسم. آنها سابقه ای طولانی در کوه دارند و بعضاً مویشان را نیز در برنامه های کوهنوردی سفید کرده اند. (اگر چه موی بعضی هایشان ریخته و تَتَمّه ای را که باقی مانده نیز رنگ می کنند) ولی آه و افسوس و دریغا و دریغ که در این سالهای دراز، تلاشی در جهت فراگیری برنامه ریزی صعود و شناخت کوهها نکردند و همه همّ و غمّ خود را صرف فراگیری فنون مفتی نوردی و دره نوردی کرده اند و تا همین چند سال پیش، یعنی پیش از نوشتن گزارش برنامه هایمان در وبسایت گروه زاگرس، حتی از کوههای استان خودمان به جز فدلک و مال آقا و سگریون و ... جایی را نمی شناختند. این حقیر در زمانی که در التزام رکاب ایشان کوهنوردی می کردم بارها شاهد کارهای ناشیانه آنان بوده ام که گاهی جانمان را نیز در معرض خطر قرار می داد.

  بد نیست که نکته خنده داری از این ژنرالها برایتان بگویم. حتماً شما نیز مانند من شاهد بوده اید که بعضی وقتها که کوهنوردان راست راستکی می خواهند یادی از خاطرات گذشته خود کنند، مثلاً از شیب تند و نفس گیری که در فلان صعود طی کرده اند و یا شب سختی را که در پناهگاه فلان یخچال گذرانده اند سخن می گویند. اما این ژنرالهای ما هرگاه در فضای نوستالژیک قرار می گیرند و به یاد افتخارات با شکوه گذشته خود می افتند، یاد از فلان کباب و دوغی می کنند که در فلان برنامه به رگ زدند، و یا از اکبر جوجه ای که در یک مفتی نوردی در شمال نوش جان کرده اند.

  این ژنرالها در تازه ترین شاهکار خود چندی پیش، بوق و کرنا به راه انداختند که می خواهند به کوه پر آوازه و دهان پرکن «تاراز» صعود کنند. روز پنجشنبه گذشته از اهواز حرکت کردند و پس از یک شب «کمپینگ» و «شب مانی» در مهمانسرای سد شهید عباسپور، و نوش جان کردن شامی مفصل، روز جمعه مسافتی در حدود 300 کیلومتر از جاده اهواز - اصفهان از مسیر مسجد سلیمان، یعنی بیش از نیمی از فاصله اهواز تا اصفهان را طی فرمودند تا به دره ای از کوه تاراز رسیدند و در آنجا یک برنامه سه ساعته را اجرا کردند و حماسه ای دیگر آفریدند!! نکته جالب و منحصر به فرد گروه ژنرالها این بود که آنها در حین اجرای برنامه تازه به فکر افتادند که مسیر را از کدام سو ادامه دهند و هریک به سویی رفتند تا مسیر مناسب را بیابند!! (بلانسبت مسیر گشایی کردند)

  در اینجا روی سخنم با این ژنرالهای محترم است: آقایان، از اعتماد امور ورزش شرکت سوء استفاده نکنید. آنها برای در اختیار گذاشتن همین امکانات محدود به شما مشکل دارند و به آسانی آنها را فراهم نمی کنند. خودتان می دانید که حتی بنده نیز به نوبه خود در این زمینه نزد مدیرعامل شما رو زده ام. شما در این شرایط آب و هوایی مطلوب خوزستان، می توانستید صعود های جدّی تری در همین کوههای نزدیکتر اجرا کنید. گزارشهای سال گذشته گروه ما (زاگرس) را بخوانید تا ببینید که در شش ماهه دوم سال پیش چگونه شش برنامه عمومی را اجرا کردیم که همه آنها از برنامه های گلگشتی شما جدّی تر بود و همه آنها نیز یک روزه و با صرف کمترین زمان و هزینه انجام شد.

  ای بزرگواران و ای والامقامان. ای ژنرالها، اگر هوای گلگشت در اطراف شیمبار و تنگ چلو و تاراز به سر شما زده، و یا اگر شنیده اید که جاده مسجد سلیمان به اصفهان باز شده و هوس کرده اید که گشتی در آن بزنید، دست زن و بچه هایتان را بگیرید و با ماشین خودتان بروید تا خانواده هایتان نیز لذت ببرند. بس کنید دیگر. چمبره خود را از روی کوهنوردی سازمان باز کنید و به علاقمندان واقعی فرصت کوهنوردی بدهید. اگر نمی توانید از مفتی نوردی و سورچرانی دل بکنید من قول می دهم یک هفته در میان شما را در یکی از رستورانهای اهواز مهمان کنم و هر چه می خواهید بخورید تا « تٍشک دلتان بشکند » (این جمله آخری را با لهجه ای گفتم که بیشتر اثر گذاری کند). والله العلی العظیم پای حرفم می ایستم و حاضرم آن را در هر محضر و دفترخانه ای ثبت کنم. 

مفتی نوردی واکسن ندارد، درمان ندارد، ولی واگیر دارد و پیشگیری از آن سخت دشوار است.