یادی از مردان کوچک 18/12/89
در مطلب پیشین خود به این خصوصیت دکتر امین فر اشاره کردم که او از امکاناتی که در اختیارش بود برای تثبیت موقعیت خود و یا منافع شخصی استفاده نمی کرد. همچنین گفتم که یاد کردن از نیکی نیکان، پلیدی پلیدان را نیز نمایان می کند. امروز می خواهم به یک نمونه از پلیدی هایی که در طول خدمت خود دیده ام اشاره کنم که از قضا نقطه مقابل آن خصوصیت نیک دکتر امین فر است. باشد که این پلیدان هر چه بیشتر شناخته شوند.
تابستان سال 63 بود و من نخستین ماههای اشتغال در سازمان آب و برق خوزستان را تجربه می کردم. من در آن زمان در خیابان لشکر اهواز ساکن بودم و صبح ها با سرویس سازمان که یک مینی بوس بود به سر کار می رفتم. من و دیگر همکارانی که در آن محل ساکن بودیم، می دیدیم که در بعضی از روزها، آن مینی بوس بدون اطلاع قبلی به سرویس نمی آید و ما مجبور می شدیم که مسافتی در حدود دو کیلومتر را پیاده طی کنیم تا خودمان را به محلی برسانیم که بتوانیم تاکسی گیر بیاوریم. بالاخره از این وضعیت خسته شدم و یک روز به نزد آقای مهندس محمدعلی «ت» که در آن زمان رئیس قسمت حمل و نقل سازمان بود رفتم و به این وضعیت اعتراض کردم. او در پاسخ به اعتراض من با تکبر و تفرعن فقط یک کلمه گفت: همینه!!
من که تجربه کار در ادارات را نداشتم، تصمیم داشتم که به مقامات بالاتر شکایت کنم ولی یکی از همکاران قدیمی تر مرا به گوشه ای کشاند و گفت: این آقایی که امروز با تو اینگونه صحبت کرد، پشتش گرم است و موقعیت خودش را تثبیت کرده است. از این قضیه بگذر. گفتم: ماجرا چیست؟ و او گفت که این آقا تا چند سال پیش یک کارمند دیپلمه ساده بود ولی خیلی آرزوی پست و مقام داشت و همه جا این موضوع را بر زبان می راند. اما چون تحصیلات عالیه نداشت، از آن محروم بود و از سویی دیگر توان قبولی در کنکور و رفتن به دانشگاه را نیز نداشت. در اواخر رژیم شاه، یک پذیرش از آمریکا گرفت و به ینگه دنیا رفت و مهندس شد. (در آن زمان یکی از شرایط گرفتن ویزای آمریکا، داشتن پذیرش از یک مؤسسه آموزشی در آمریکا بود. حتی آموزش زبان انگلیسی. و دکانهای زیادی بودند که برای گرفتن پذیرش از این گونه مؤسسات آگهی می دادند. مثل آنهایی که همین حالا مثلاً برای گرفتن ویزای دبی آگهی می دهند) حال که او برگشته، مدیر حمل و نقل شده که ظاهراً کارش خدمت به کارکنان است ولی تنها کسانی که برایش اهمیت ندارند، کارکنان هستند. فکر نکن که امور حمل و نقل کمبود مینی بوس دارد. آنجا همه چیز هست ولی او و مدیران مافوقش برای خود شیرینی، هر روز تعدادی از آنها را به یک نهاد و ارگان تقدیم می کند. جالب بود که می گفت: حتی به بعضی از آن نهادها سهمیه داده که روزانه تعدادی ماشین برای سرویس به گاراژ حمل و نقل بفرستند.
ظاهر کار این بود که ایشان جهت خدمت به مملکت و نیروهای درگیر در جنگ این کار را می کنند. ولی آیا نیروهای درگیر در جنگ، از نظر بودجه و امکانات، معطل مانده بودند که اینان به دادشان برسند؟ نخیر واقعیت همان بود که خودش از سالها پیش به زبان آورده بود: به دست آوردن مقام و حفظ آن به هر قیمت. ممکن است در نظر بعضی ها گفتن این مطالب، آن هم پس از گذشت دهها سال کار خوبی به نظر نیاید ولی من می نویسم به این امید که روزی به کار پژوهشگری بیاید که در پی یافتن چگونگی حاکم شدن روال کنونی بر ادارات کشور باشد. در واقع امثال مهندس «ت» در آن سالهای آغازین انقلاب، پیشگامان نسلی از مدیران بودند که این «بده بستان» ها را برای تثبیت مقام خود بر ادارات حاکم کردند و ما اینک وارث میراث شوم آنان هستیم. این قبیل اشخاص برای تبرئه خود معمولاً می گویند که در آن زمان ما مجبور بودیم. ولی این حرف، گزافه ای بیش نیست. اگر آنها در سال 63 مجبور بودند، پس چطور در چهار پنج سال بعد دکتر امین فر این اجبار را احساس نکرد؟