هنوز دو سه روزی بیشتر از  نوشتن مطلب پیشین خود در مورد عملکرد زشت رئیس قسمت ورزش شرکت برق منطقه ای خوزستان نگذشته است که خبردار شدم ایشان ارتقاء مقام پیدا کرده و به سمت مدیر خدمات شرکت برگزیده شده است. این خبر برای امثال من که با سیاستهای آزار کارکنان و شایسته ستیزی که در شرکت ما حاکم است آشنا هستند خبری عجیب نیست ولی آنچه مایه تأسف است این است که بهای این کار را جوان با شخصیت و خوش اخلاق و شایسته و دلسوزی چون آقای «کوهزاد شافعی» مدیر پیشین خدمات شرکت پرداخت کرده است. این روزها با هر کدام از کارکنان که صحبت کنید با تأسف همین مطلب را می گویند و برای آقای شافعی دل می سوزانند و خدمات دلسوزانه او را که در هر شرایطی چه گرما و چه سرما و چه آفتاب و چه باران آنها را شخصاً دنبال می کرد یادآور می شوند و می گویند اشکال کار او این بود که مثل جانشینش در این چند ساله به دنبال ولینعمتان خود نمی افتاد و در زمین فوتبال توپ را دو دستی جلوی پای آنها نمی انداخت!! جالب است که این ولینعمتان آن قدر از کارکنان شرکت فاصله گرفته اند که فکر می کنند این کار این «نو مدیر» به خاطر محبوبیت آنها در بین کارکنان است و تمام کارکنان به دنبال فرصتی هستند تا مانند او برایشان خوش خدمتی کنند. این را بر اساس شنیده های خود از بعضی از آنان می گویم. روزی یکی از آنان از محبوبیت خود می گفت و به من می گفت که تو با این وبلاگت خودت را منفور همگان کرده ای. خیلی خنده ام گرفت. به هر کس دیگر هم که گفتم خندید.این جماعت آن قدر با کارکنان بیگانه اند که نمی دانند کارکنان شرکت آن قدر از آنها تنفر دارند که حتی هرگاه یکی از آنها ناخوش می شود به جای دعای شفا برایش آرزوی مرگ می کنند. آنها نمی دانند که با نوشتن این مطالب در وبلاگ خود تا چه اندازه مورد لطف همکاران قرار می گیرم و روزانه مرا مورد تشویق قرار می دهند و حتی هنگامی که مطالبی در انتقاد از مدیر کارکنان پیشین آنها نوشته بودم بیشترین حمایت و همراهی را از کارمندان همان مدیر شاهد بودم. آنها نمی دانند که بعضی از کارکنان خوش قریحه شرکت چه اشعار بلند بالایی در هجو و تمسخر آنان می سرایند و دست به دست می گردانند و می خندند. آری بنده در مدت بیست و چند سال خدمتم در شرکت مدیریتهای مختلفی را دیده ام و ندیده ام که هیچکدام از آنها تا بدین پایه مورد تنفر و لعن و نفرین کارکنان باشند. چرا باید این مدیریت تا آن حد از آزار کارکنانش لذت ببرد که در رأس امور خدمات شخصی را بگمارد که حاضر باشد همه کارکنان را برای یک خوش خدمتی به از ما بهتران قربانی کند (همان طور که سوابقش در قسمت ورزش این را نشان می دهد.) آیا شما این آقا را بهتر مربیان او که از سنین نوجوانی با او کار کرده اند می شناسید؟  آنها در هیأت فوتبال خوزستان حاضر نشدند همکاری افتخاری و بی مزد و مواجب او را حتی برای یک روز هم بپذیرند و آنوقت مدیریت شرکت ما اداره امور ورزش کل شرکت را به دست او می سپارد تا با تقلب برایشان مقام بیاورد و افتخار کسب کند و حالا هم امور خدمات را به او سپرده!! علت این همه توجه به او را می دانم و برایتان می گویم و شما هم در آن شک نکنید:
   لابد از شهر ممنوعه چین چیز هایی شنیده اید. این شهر محل اقامت امپراطوران قدیم چین بود و هیچکس اجازه ورود به آن را نداشت و امپراطوران در آنجا خدایی می کردند. این مدیریت حاکم بر شرکت در صدد هستند که از منازل سازمانی کوی بوستان چنین شهر ممنوعه ای برای خود و اعضای لابی خود بسازند و به همین منظور از حدود یک سال پیش در تلاش هستند که کارکنان خارج از این لابی را که در آنجا ساکن هستند بیرون برانند و در این راستا همه گونه اقدامات ایذایی از قبیل قطع اضافه کار و پس از آن عدم پرداخت حق جذب را در مورد آنها به اجرا گذاشته اند و عن قریب به هدفشان خواهند رسید و ساکنان آنجا را یکدست خواهند کرد و فقط می ماند که دم و دستگاه فرعونی خود را در آنجا مستقر کنند و برای استقرار این دم و دستگاه هیچکس مناسب تر از این «نو مدیر» پیدا نکردند زیرا که قبلاً مراتب جان نثاری و مدیر پرستی و همکار ستیزی او در سمت ریاست قسمت ورزش به اثبات رسیده بود. بنابراین دیگر انتظار عبثی خواهد بود که کسی توقع داشته باشد در خارج از این شهر ممنوعه خدمتی از این امور خدمات ببیند. زیرا که از نظر آنان سر و جان همه کارکنان فدای چمن باغچه هر یک از خانه های کوی بوستان باد!!