ارزش پرسنل از ديد بعضي مديران ارشد 16/5/90
حدود 22 سال پيش ، به استخدام سازمان آب و برق در آمدم. با مدرك فوق ديپلم برق . شروع بكارم با عنوان تكنسين عمليات ايستگاه هاي برق بود و در ايستگاه برق صنايع فولاد ، اپراتور عمليات بودم. در يك روز پر كار كه حدود 20 نفر از گروههاي تعميراتي مشغول اُوِرهال تجهيزات ايستگاه بودند، وظيفه من ايجاد محيط امن براي كار گروهها بود، البته زير نظر مسئول نوبتكاري و ايضاً رئيس ايستگاه. طبق معمول با تجهيزات كامل ايمني ( كفش ، كلاه و دستكش ) جهت جداسازي بريكر 33 كيلو ولت داخل كليد خانه شدم. بعد از جدا سازي، جهت تخليه ولتاژ القائي بايد سركابل ها را گراند مي كردم. ولي متأسفانه به دليل عدم هماهنگي مسئول نوبتكاري ما با ايستگاه داخلي شركت صنايع فولاد و در نتيجه عدم باز كردن بريكر در پست اختصاصي آنها، سركابل برقدار مانده بود. وصل كردن گراند همان و انفجار بسيار شديد همان....
براي چند ثانيه هيچ جا را نديدم، وقتي به خود آمدم بچه هاي گروه تعميرات را ديدم كه هركدام به جهتي فرار كرده و از دور به تماشا ايستاده اند كه كِي به زمين مي افتم!! وقتي توانستم كمي اطراف را ببينم از كليدخانه به طرف اتاق فرمان خارج شدم . متأسفانه اولين جمله اي كه آقاي مهندس محمود ج ( بعنوان مدير محترم تعميرات انتقال نيرو ) بر زبان آورد اين بود: " بريكر طوري نشد؟!!! " هرچند زخم اين فرمايش سالهاست که بهبود نيافته ولي بدبختانه همان موقع يك ماجرا تلخي اين قضيه را برايم هميشگي كرد. چند شب بعد تلويزيون فيلم " فرار از زندان آلكاتراز " را پخش كرد. زنداني كه محل نگهداري جانيان بالفطره و حيوان صفت!! بود . طي يك نقشه فرار، مقداري مواد منفجره درون توالت فرنگي داخل سلول گذاشته بودند. يكي از زندانيان بي خبر از قضيه، سيگار خود را داخل توالت انداخت و يكدفعه توالت منفجر شد. وقتي كه زندانبان با عجله آمد اولين جمله اي كه گفت اين بود: " كسي طوري نشد ؟!! ...