آنکه شیران را کند روبه مزاج ... 30/5/90
از سالهای دور تا کنون چیزهای بسیاری از قدرت و صلابت گرازها شنیده بودم. شنیده بودم که بدنهایی چند صد کیلویی دارند و اگر ضربه ای به کسی بزنند، از جا بلند نمی شود و حتی می توانند یک ماشین را چپه کنند! ولی از نزدیک، این هنرنمایی ها را ندیده بودم. در برنامه های همه ساله ام در «دریاچه گهر»، از حدود چهار پنج سال پیش جسته و گریخته می شنیدم که گاهگاهی گراز ها در سکوت شب به نزدیکی چادرهای گردشگران می آیند. این را ناشی از امنیتی که حیوانات در منطقه «حفاظت شده» دارند می دانستم و فکر می کردیم که نزدیک شدن به آنها خالی از خطر نیست. در سالهای اخیر تعداد این مشاهدات بیشتر می شد و اعتقاد همگان این بود که یک نوع همزیستی مسالمت آمیز پیدا شده.
امسال در سفر اخیرم به دریاچه گهر تصمیم گرفتم که از گرازها عکسی بگیرم. دو شب پشت سر هم شب زنده داری کردم و به همه جاهایی که فکر می کردم بیایند رفتم و عکسهایی نیز از آنها گرفتم ولی از همه مهمتر واقعیت هایی بود که دستگیرم شد. من متوجه شدم که در سالهای دور این حیوانات، خوراک خود را با زحمت بسیار در طبیعت به دست می آوردند ولی در سالهای اخیر متوجه شده اند که با پسمانده های گردشگران نیز می توانند شکمشان را سیر کنند. به همین دلیل در سکوت شب در محل انباشت زباله ها و گرداگرد چادر ها پرسه می زنند تا تکه ای نان و یا خوردنی های دیگر پیدا کنند.
حالا دیگر دستگیرم شد که علت آمدن گرازها به نزدیکی آدمیان، همزیستی مسالمت آمیز نیست. علت این است که این حیوانات نگون بخت به مفت خوری عادت کرده اند و خود را محتاج آدمیزاد کرده اند. آنها تکه هایی خوراک را به آسانی به دست می آورند ولی به چه قیمتی؟ به قیمت از دست دادن عزت نفس و غرور و صلابتی که زبانزد همه بود. آنها دیگر خودشان هم از یاد برده اند که نباید از انسانها بترسند و این انسانهای ضعیف هستند که باید از آنها بترسند. در آن شبها می دیدم که دست کم پنجاه گراز، ترسان و لرزان دور و بر چادرها را می کاویدند و وفتی که من پاورچین پاورچین برای گرفتن عکس به نزدیک آنها می رفتم، همینکه متوجه من می شدند دستجمعی پا به فرار می گذاشتند. به یاد آن شعر معروف افتادم که می گوید
آن که شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج