غار اصحاب کهف - نخجوان

  در بخش یکم سفرنامه نخجوان نوشتم که رفتن من به نخجوان، به منظور گرفتن ویزای جمهوری آذربایجان بود که موفق نشدم. شب را در نخجوان گذراندم و صبح زود بیدار شدم و با هتل تسویه حساب کردم و رفتم که یک تاکسی بگیرم تا مرا به مرز جلفا ببرد. پیش از رفتن به جلفا نا امیدانه به سمت کنسولگری رفتم تا اگر باز باشد کارم را انجام دهم چون شنیده بودم که روزهای شنبه تا ظهر باز است. در پارکی که در آن نزدیکی بود با یک نفر ایرانی از اهالی تبریز آشنا شدم. نامش منوچهر بود و در باکو ساکن بود. جوان محجوب و با اخلاقی بود. از همه مهمتر این بود که یک نفر پیدا کرده بودم که زبان همدیگر را می فهمیدیم. او همان روز از تبریز آمده بود تا ویزای آذربایجان بگیرد و به باکو برود. هدفش دقیقاً مانند من بود. از آشنایی با او خیلی خوشحال شدم. اگر کار گرفتن ویزای ما درست می شد، از نخجوان تا جلفا و بعد تا بیله سوار و در نهایت تا باکو یک همسفر خوب می داشتم. ولی انگار مقدر بود که به باکو نروم چون در آن روز ادارات نخجوان به خاطر روز پاکسازی شهر تعطیل بودند در نتیجه با منوچهر یک تاکسی گرفتیم تا ما را به جلفا برساند.

  در بین راه، راننده تاکسی از هر دری سخن گفت و منوچهر هم برای من ترجمه کرد. راننده از محلی به نام غار اصحاب کهف برایمان گفت که در فاصله 20 کیلومتری نخجوان است و مسیر آن از یک سه راهی، در 8 کیلومتری راه نخجوان به جلفا منشعب می شد. او همانند دیگر اهالی نخجوانُ اعتقاد جدی داشت که محل واقعی غار اصحاب کهف همان جا است و پیشنهاد داد که نفری دو منات اضافه بدهیم تا ما را به آن محل ببرد. او می گفت که کرایه ماشین دربست به آنجا با توجه به معطلی دو ساعته، بیش از این است ولی به خاطر اشتیاقی که به زیارت آنجا دارد، از ما این مبلغ ناچیز را می گرفت. من و منوچهر قبول کردیم و همگی به غار اصحاب کهف رفتیم. به این ترتیت بود که به طور تصادفی از یکی از چاذبه های گردشگری معروف نخجوان سر در آوردیم. در این محوطه مجموعه ای از غارها در کوهی با سازند «کونگلومرایی» وجود دارد و اصلاْ به نظر نمی آید که آن غار ها  محلی باشند که اصحاب کهف توانسته باشند ششصد سال در آن بیارامند!! چه می توان گفت؟ خیلی ها برای رسیدن به آرزوهای خود، به جای آنکه  کار و تلاش کنند، ترجیح می دهند به یک مکانی تقدس بدهند و در آنجا با نذر و نیاز به آرزو های خود میانبر بزنند. هشتاد سال حکومت دین ستیز کمونیستی هم نتوانسته خللی در این رویه وارد کند.

  در ادامه این مطلب روی عکسهایی که گرفتم توضیحات خودم را در مورد این مکان می نویسم.

 

 
محوطه ورودی غار اصحاب کهف              آلاچیق هایی برای استراحت زوار
 
روسری برای استفاده خانمهای بی حجاب        راه پله هایی برای دسترسی به غارها
 
بخش های دیگری از مسیر رسیدن به غارها
 
و این هم برزگترین غارهای این مجموعه
 
مناظر دیگری از محوطه و همچنین مسجدی که در آن محل است
 
این ساده دلان آرزویی در سر دارند و بر      این دو نفر که اینگونه متفکرانه نشسته اند
این باورند که اگر هفت بار به دور این       آرزویی کرده اند و منتظر نشسته اند تا
ستون سنگی بچرخند به آرزویشان         قطره ای آب برویشان بچکد. اگر آب چکید،
       می رسند.                                  به آرزویشان می رسند!!
 
یک مقبره قدیمی مربوط به حدود دویست   درختان پربار سنجد،در کنار بخشی از 
سال پیش که نوشته های روی سنگ آن    مسیر اصحاب کهف بسیار دیدنی بود
به زبان فارسی است. صندوق سبز رنگ،                                                 
صندوق نذورات است.