سفرنامه ارمنستان (2) 8/8/90
شنبه ۲۶/۶/۹۰ تا سه شنبه ۲۹/۶/۹۰
عکس پانوراما از میدان جمهوری ایروان (هرا پراک)
اشتباهی که در سفرهای اخیرم به خارج از کشور داشتم این بود که حساب تعطیلات را در کشور های مقصد نکرده بودم. مثلاً نمی دانستم که در کشور مسلمان و شیعۀ آذربایجان روزهای جمعه تعطیل نیست و در عوض روزهای شنبه و یکشنبه تعطیل هستند. سفر من به ارمنستان نیز به گونه ای شد که شنبه شب به ایروان رسیدم و فردای آن روز با تعطیلی یکشنبه روبرو شدم. به این ترتیب با توجه به اینکه بیش از دو روز فرصت اقامت در ایروان نداشتم، پنجاه در صد از مدت اقامتم در روز تعطیل گذشت. ولی بد به دل راه ندادم. در روز یکشنبه بازار تعطیل بود ولی دیدنی های شهر را که می شد دید!! تا یادم نرفته بگویم با تجربه ای که من به دست آوردم فکر می کنم برای کسی که همچون من آشنایی با یک کشور بیگانه ندارد، بهتر این است که با تور به سفر برود زیرا در یک کشور بیگانه، پیدا کردن محل اقامت و مناسب ترین وسیله برای رفت و آمد، وقت و هزینه و انرژی بسیاری می طلبند و در صورت سفر با تور، نیازی نیست که شما به این موارد فکر کنید. زیرا اینها مواردی هستند که مدیران تور ها بهترین راه حل را برای آن می دانند. از روزهای تعطیل آنجا هم با خبرند.
در آن نیمه شب که به ایروان رسیدم و از ماشین پیاده شدم، نه جایی را بلد بودم و نه کسی زبانم را می دانست و اصلاً کمتر کسی را در خیابان می دیدم که بخواهم چیزی از او بپرسم. من مانده بودم که چگونه شب را به صبح برسانم. پیش خود گفتم: اولین مشکلی که باید حل کنم، مشکل زبان است و باید یک نفر را پیدا کنم که زبانم را بفهمد. فکری به سرم زد. با خودم گفتم ارمنی ها نمی توانند مشکل مرا حل کنند زیرا نه من ارمنی می دانم و نه آنها به جز ارمنی و روسی زبان دیگری می دانند. باید یک نفر ایرانی را پیدا می کردم اما در آن ساعت شب چگونه؟ فکری به سرم زد. با خود گفتم: در این ساعت تنها جاهایی که تعطیل نیستند و به شدت فعالند، دیسکو ها هستند و آن جاها دقیقاً جاهایی هستند که مملو از ایرانی هستند!! شروع کردم به قدم زدن در شهر و گوشهایم را تیز کردم تا صدای موزیکی بشنوم و یا چشمم به جای پر رفت و آمدی بیفتد. خیلی زود به نتیجه رسیدم و یک دیسکو پیدا کردم. در همان جلوی در دیسکو، هم ایرانی دیدم و هم ارمنی هایی که به دلیل برخورد زیاد با ایرانی ها فارسی بلد بودند!! به کمک آنها مشکل مسکنم حل شد. از همه مهمتر این بود که جایی در مرکز شهر ایروان پیدا کردم.
صبح یکشنبه در خیابانهای ایروان به راه افتادم. دیشب که وارد ایروان شدم، از میدانی گذر کردیم که در آن نورافشانی می کردند و راننده به من گفت که اینجا میدان جمهوری (هرا پراگ) است. از روی مسیر GPS آن میدان را پیدا کردم. از جنب و جوشی که در میدان بود متوجه شدم که مراسمی در کار است. گفتند که سه روز دیگر (21 سپتامبر) سالگرد استقلال ارمنستان است و دارند برای آن روز تمرین و آماده سازی می کنند. با وجود آنکه مغازه ها تعطیل و خیابانها خلوت بود، در نزدیکی میدان خیابانی را دیدم که در آن شلوغی و جنب و جوش بسیار بود. نزدیک تر که شدم دیدم چیزی شبیه به جمعه بازار های خودمان است. ولی با کلاس تر. هیچ بساطی روی زمین نبود. همه جا میز و قفسه چیده بودند. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آنجا می فروختند!! کتاب، کارهای دستی، کارهای هنری، زیور آلات، تجهیزات آزمایشگاهی، طبی و صنعتی، پوشاک، خوردنی، عتیقه و حتی سگ و گربه. در آنجا لوازم ریز دندانپزشکی بود، سه نظام ماشین تراشی نیز بود که سه نفر آدم باید از زمین بلندش می کردند. زیبا ترین کار ها ی دستی نیز دیده می شد. از جمله تخته نرد های منبت کاری شده از جنس چوب گردو که مانندش را ندیده بودم.
صبح یکشنبه ام با گردش در یکشنبه بازار پر شد. در آنجا چند نفر ایرانی دیدم که در مورد اتوبوس تهران از آنها پرسیدم و آنها آدرس دفتر فروش بلیط آن را به من دادند. در آن روز کاروانهای ماشین عروس بسیاری در ایروان دیدم که به سبک کاروانهای عروسی ایران حرکت می کردند. با همان گل آرایی ماشین عروس و بوق و سر و صدا و با این تفاوت که در ایروان، بر خلاف ایران که عروس را در آخر شب می برند، در آنجا در نخستین ساعات بعد از ظهر می برند. نکته قابل ذکر دیگری که دیدم وجود دکه ها و کیوسک های بسیار در شهر بود که بیشتر خوردنی و نوشیدنی می فروختند. قیمت اجناسی که در این دکه ها فروخته می شد از فروشگاههای داخل محلات گرانتر بود. چیز دیگری که خیلی به چشم می خورد، بساط های گل فروشی بود. به یاد ندارم که مغازه گل فروشی دیده باشم ولی جا به جا در گذرگاهها بساط های بزرگ و کوچک گل فروشی می دیدم.
ایروان شهر مرتفعی نیست و در حدود 950 متر از سطح دریا ارتفاع دارد ولی هوای آن از هوای تبریز خنک تر بود. چون ارمنستان سرزمینی کوهستانی و خوش آب وهوا است، کشاورزی و دامپروری آن خوب است. قیمت گوشت ارزان و میوه ها فراوان و مرغوب هستند.
این همان دیسکو است که گوشه ای از میدان جمهوری تمرین رژه نظامیان در
در شب اول ورود، در جلوی ایروان میدان جمهوری ایروان
آن مشکلم حل شد.
عکسهای زیر از یکشنبه بازار ایروان گرفته شده:
فروشنده کارهای هنری تخته نردهایی که محو اشیای کهنه و عتیقه:
روی چوب تماشایشان شدم گرامافون، دوربین و ...
یک فروشنده سگ!! سگ و گربه های فروشی زنجیر، قلاده، خوراک و
در قفس شوینده های مخصوص سگ
یک دکه پخت و فروش خوراک یک گل فروشی کوچک با ستونهایی با فواره کوچک
پیرزن فروشنده خجالتی!! برای رفع تشنگی رهگذران
******************************
در گوشه ای از میدان «ساخاروف» کمی بالاتر از میدان جمهوری، چشمم به تابلویی افتاد که روی آن نوشته شده بود: Tavern Since 1829 یعنی اینکه این کافه ۱۸۲ سال قدمت دارد. «آرسن»، دربان آن، از جمله اندک کسانی در ایروان بود که کمی انگلیسی می دانست. او ترتیبی داد که من از داخل آن عکس بگیرم. در چوبی یک لنگه آن، یک شاهکار منبت کاری است.