جای شکرش باقیست 10/8/90
دیشب از تلویزیون برنامه نود را دیدم. در بخشی از این برنامه «سردار سعادتی» استاندار گیلان نشان داده شد که هنگام ورود به ورزشگاه رشت، در وسط مسابقه بین تیمهای داماش رشت و پرسپولیس تهران با ده پانزده نفر از همراهان وارد زمین مسابقه شد و به سمت نیمکت ذخیره های دو تیم رفت و با تک تک نفرات دست داد و خوش آمد گویی کرد!! این صجنه ها را دوربین برنامه نود ضبط کرده بود و در برنامه پخش کردند. آقای فردوسی پور، مجری برنامه نود خیلی از این رویداد شگفت زده شده بود و مرتب می گفت که در تمام دنیا چنین کاری سابقه ندارد. جالب این بود که وقتی خبرنگار از جناب استاندار پرسید که سردار این چه کاری بود کردی؟ ایشان پاسخ دادند: خوب، تیم پرسپولیس مهمان ما بود و من رفتم که به آنها خوش آمد بگویم. بعد هم به سراغ تیم همشهری رفتم و با آنها احوالپرسی کردم!! اخلاق را می بینید؟ این یعنی آخر صفا و سادگی. این رویداد مرا یه یاد یک حکایت قدیمی انداخت که از سالهای دور در خاطرم نقش بسته:
می گویند که در سالهای دور یکی از هم میهنان ساده ما برای نخستین بار به سینما رفت و از قضا هنگام ورود او به سالن، سرود ملی را پخش کردند و همه از جا برخاستند. آن مرد ساده دل فکر کرد که آن جمعیت به احترام او برخاسته اند و ضمن تشکر از آنها از اول تا آخر با همه دست داد و معانقه کرد. اگر فرصتی دست می داد تا بنده آقای فردوسی پور را ببینم به او می گفتم: برو خدا را شکر کن که این بنده خدا با تک تک تماشاگران دست نداد!!
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.