باز هم فوتبال 23/3/87
امروز 23 خرداد 87 برای دوست داران فوتبال خوزستان روز بدی بود. در این روز امید یک ساله هواداران تیم فولاد خوزستان برای راهیابی دوباره به لیگ برتر به یأس تبدیل شد زیرا در بازی برگشت پلی آف، این تیم به خاطر ضعف مدیریتی در مقابل تیم پیام خراسان که به هیچ وجه در حد و اندازه های فولاد نبود با به دست آوردن نتیجه مساوی 1-1 از راهیابی به لیگ برتر باز ماند. می دانم که از فردا بازار مصاحبه ها و توجیه ها و شاید استعفا ها گرم خواهد شد و هر کس نظری کارشناسانه خواهد داد. اینجانب هم از اینکه می بینم در سال آینده استانهای خراسان و فارس و گیلان هر کدام دو تیم و استان اصفهان سه تیم در لیگ برتر خواهند داشت و سهم استان خوزستان، مهد فوتبال خوزستان بیش از یک تیم نیست اندوهگین شدم و اگر چه خود را کارشناس فوتبال نمی دانم ولی به عنوان یک هوادار حرفهایی برای گفتن دارم. حرفهای من نظر شخصی نیست بلکه مرور رویدادهایی است که در این چند ساله بر تیم فولاد گذشته است. پیشاپیش بگویم که هدف من این است که بگویم علت عدم موفقیت تیم فولاد تنها مشکلات فنی نیست چرا که از نظر بضاعت فنی، بازیکنان این تیم از بعضی از تیمهای لیگ برتری هم سرتر هستند. اگر هم اشکال کار در مربی گری تیم باشد (که هست) مربی تقصیری ندارد چرا که اگر به یک مربی محلاتی هم پیشنهاد مربی گری یک تیم درجه یک را بدهند او می پذیرد. مسأله ضعف مدیریت تیم است که چنین پستی را به او می دهد. می خواهم بگویم اشکال اصلی این تیم ضعف مدیریت این تیم است که در طول چهار سال گذشته نتوانسته یک مربی قابل قبول بالای سر این تیم بگذارد. بیشتر توضیح می دهم:
1- در سال 82 یعنی درست در زمانی که حاصل زحمات بگوویچ داشت به نتیجه می رسید، این مربی توسط باشگاه پرسپولیس از دست فولاد خارج شد و این تیم بافاصله از کروواسی لوکا بوناچیچ را آورد که دست بر قضا این مربی نه تنها از بگوویچ دست کمی نداشت بلکه از تمام مربیان کروواتی که به ایران آمدند نیز بهتر بود.
2- تجربه آوردن بوناچیچ باعث شد که مدیران باشگاه فولاد فکر کنند که هر وقت اراده کنند می توانند از کروواسی یک مربی بهتر بیاورند به همین خاطر در سال 83 دست روی دست گذاشتند تا باشگاه استقلال اهواز لوکا بوناچیچ را از چنگشان خارج کند. آنها بلافاصله به کروواسی رفتند و ملادن فرانچیچ را آوردند. اگر چه این مربی چیزی بیشتر از مربیان محلاتی اهواز همچون سید عدنان خودمان در چنته نداشت اما یکی از خوش شانس ترین مخلوقات خداوند بود زیرا تیمی را که حاصل زحمات دو مربی خوب گذشته بود تحویل گرفت و از طرفی با توجه به اینکه بیش از نیمی از بازیکنان آن تیم در اردوهای تیم ملی حضور داشتند آنها از موقعیت بهره گیری از تمرینات تیم ملی بهره مند می شدند و در واقع نقش برانکو در این قهرمانی بیشتر از فرانچیچ بود.
3- مدیران فولاد خوزستان در طول یک سال نه تنها متوجه بی لیاقتی فرانچیچ نشدند بلکه در سال 84 با مبلغی بالاتر با او قرارداد امضا کردند زیرا فکر می کردند او تیم را قهرمان کرده و کاری را که بگوویچ و بوناچیچ نتوانستند بکنند با درایت او به انجام رسیده. البته چوب این باور غلط را هم خوردند. در فصل 85-84 خیلی خوش شانس بودند که به دسته یک سقوط نکردند.
4- در سال 85 به فکر تعویض مربی افتادند ولی از چاله به چاه افتادند. آنها به سراغ مایلی کهن رفتند که همگان می دانند در تصمیم گیری ها و انتخاب بازیکن بیشتر تحت تأثیر مسائل غیر فوتبالی است و از نمونه کارهایش کنار گذاشتن بازیکنانی چون دنی اولروم که یک گلزن بالفطره است از تیم بود آنهم در حالی که در این چند ساله بزرگترین ضعف فولاد نداشتن گلزن است و عاقبت همین ضعف سر تیم را خورد. مایلی کهن وقتی دید هوا پس است و عن قریب به دسته یک سقوط می کند زرنگی کرد و استعفا داد. اگر او خودش استعفا نمی کرد تا حالا هم مدیرعامل نابغه فولاد به فکر جابجایی او نمی افتاد. مدیران فولاد باز چشم بسته به سراغ یک مربی خارجی دیگر به نام ایناسیو رفتند که او هم آش دهن سوزی نبود و با او به دسته یک سقوط کردند ولی او همچنان مشمول مهمان نوازی مدیران فولاد شد و ابقا شد.
5- در فصل 87-86 یعنی همین فصلی که امروز اینچنین غم انگیز پایان یافت با ایناسیو و دستیارش در دسته یک ماندگار شدند.
در اینجا به این نتیجه می رسیم که در این چند ساله اگر چه انتخاب مربی خوب امری واجب بود ولی اولویت اول برای باشگاه فولاد تعویض مدیر عامل بود زیرا نقش مدیر عامل در تیم کمتر از نقش مربی نیست. اگر چه آقای رضائیان به داشتن شخصیت اجتماعی بالا شهرت دارد ولی برای تیم داری این کافی نیست. او هم شانس آورده بود که جانشین مدیر عامل ضعیف و پر حاشیه قبلی شده بود و با آمدنش در بین هواداران محبوبیتی به دست آورد. به عملکرد اصولی و موفق راه آهن نگاه کنید. آنها در یک مقطع دیدند که انتخاب مربی خوب کافی نیست و چون در مجموعه خود کسی را حائز شرایط مطلوب برای مدیرعاملی نیافتند از خارج از مجموعه خود آقای انضاری فر را آوردند. به نتیجه کار توجه کنید: باشگاه راه آهن نه بازیکنان نخبه ای چون بازیکنان فولاد را دارد و نه بودجه هنگفت آن را و داود مهابادی هم مربی خارجی و یا با سابقه داخلی نیست بلکه مدیریت باشگاه یک مدیریت تخصصی است و به همین خاطر این تیم که در آستانه سقوط قرار داشت تا رده های بالا پیش رفت.
چرا باید مدیران فولاد دست روی دست بگذارند و عملکرد یک مربی را ماهها و حتی بیش از یک فصل تحمل کنند و در بعضی موارد تا زمانی که این مربیان ضعیف خودشان استعفا نکرده اند، آنها به فکر تعویضشان نیفتند؟ چرا این مدیران در طول چهار سال گذشته یعنی پس از رفتن بوناچیچ نتوانستند یک مربی خوب انتخاب کنند و چند مربی ناکارآمد را هر کدام برای مدتی طولانی به کار گماردند؟به باشگاه ابومسلم نگاه کنید که وقتی روی لبه تیغ قرار گرفت با تعویض مربی و آوردن پرویز مظلومی به یک تیم مدعی تبدیل شد و تیم برتر نیم فصل دوم شد. باشگاه پگاه گیلان می تواند مثال دیگری باشد. آنها در نیم فصل اول در پایین ترین رده جدول جای داشتند ولی در طول چند ماه دو بار مربی عوض کردند و با نادر دست نشان تا نیمه های جدول بالا رفتند و در جام حذفی هم به فینال رسیدند. آیا مدیران فولاد امثال مظلومی و دست نشان را نمی شناختند؟ اتفاقاً همین دست نشان بعد از جدا شدن از مس کرمان مدتی بدون تیم بود و بعد جذب پگاه گیلان شد.
این درست است که باشگاه فولاد هزینه های میلیاردی را پرداخته و زحمات زیادی هم از سوی آنان کشیده شده ولی ای کاش همراه این هزینه ها و زحمات مدیریت تخصصی هم وجود داشت. تراژدی پایان مسابقه امروز از یاد فوتبال دوستان خوزستانی نخواهد رفت که در آن دیدیم که هواداران دلسوخته فولاد پیراهنهای فولاد را از تنشان بیرون آوردند و به زمین پرتاب کردند. مدیران فولاد بهتر است در فکر نگاه داشتن این هواداران باشند نه درفکر راضی نگه داشتن برخی روزنامه نویسان قلم به مزد.