"از نظر انسانها، سگ ها حیوان هایی باوفا هستند اما از نظر گرگ ها، سگ ها همان گرگ هایی بودند که تن به بردگی دادند تا در آسایش زندگی کنند!"
                                               
 «ارنستو چه گوئه وارا»
 
این روزها جمله بالا را جا به جا می بینیم. به راستی که جمله با معنی و زیبایی است. ولی برای من عجیب این است که چرا جملات زیبا را حتماً باید آدمهای مشهور بگویند تا مردم قبول کنند؟

  به یاد دارم که سالها پیش با جمعی از دوستان به کوه رفته بودیم. «اون» نیز همراه ما بود. (در آن زمان ما با هم دوست بودیم). در هنگام استراحت صحبت از وفاداری «سگ» و نجابت «اسب» و ... شد. من به آنها گفتم که بنده به این حیوانات به چشم دیگری نگاه می کنم: سگ را حیوانی خائن و دنی می دانم که به خاطر استخوان مفت برای انسان دم تکان می دهد و برای خوش آمد او به همنوع آزاده خود، گرگ حمله می کند و با نگهبانی از گله های گوسفند، به انسان در به اسارت کشاندن حیوانات کمک می کند. اسب نیز به خاطر به دست آوردن یک خوراک مفت و یک جای امن، یک عمر به انسان سواری می دهد و به دلایلی مشابه، بلبل که سوژه اشعار شعرا است، آن «چه چه» دلنشین را در «قفس» سر می دهد و خود را از لذت پرواز در رهایی محروم می کند.

  از نظر ما انسانها، صدای «جیک جیک» گنجشک آزار دهنده است زیرا هیچ گنجشکی تن به اسارت ما نمی دهد و اگر او را در قفس کنیم، نوک به غذای مفت و مجانی ما نمی زند و آنقدر اعتصاب غذا می کند تا جان به جان آفرین تسلیم کند. همین طور در حال سخنرانی بودم که «اون» حرفم را قطع کرد و با آن کلام نافذ و بدون لهجه، بر من تاخت که تو چطور این قدر بی احساس و نا سپاس هستی که این همه وفاداری و نجابت و خوش الحانی سگ و اسب و بلبل را انکار می کنی؟ همان طور که گفتم او در نفوذ کلام، بی مانند و  در سخنوری استاد است و من نتوانستم در آن جمع حریف زبان او بشوم و حتی تا مدتها پس از آن هر وقت فرصتی پیش می آورد، نگاهی عاقل اندر سفیه به من می انداخت و آن سخنان مرا با استهزا تکرار می کرد. حالا پس از گذشت چندین سال، با خودم فکر می کنم که اگر من نیز آدم مشهوری بودم، حرفهای آن روز مرا را با فونت درشت همه جا می نوشتند!!