در مراسم تودیع و معارفه مدیرکل کتابخانه های عمومی خوزستان، سخنان یکی از شخصیت های روحانی و سرشناس استان برایم تأمل برانگیز بود و مرا به این فکر انداخت که چرا فاصله مسئولین با مردم این قدر زیاد شده است. ایشان از مشکلاتی که به خاطر گرفتن مجوز انتشار کتاب در تهران برایش پیش آمده بود و ایرادهایی که از او گرفته بودند، گلایه داشت و خواستار آن بود که کار صدور مجوز در استان خوزستان انجام گیرد (به گفته ایشان در چند استان دیگر، این کار صورت می گیرد).

  بنده که عمری را در استان خوزستان سپری کرده ام، به جز موارد استثنایی در این استان هر چه دیده ام تنگ نظری، کوته نگری، زورگویی، اشکال تراشی، لج بازی و سردوانی بوده است. دست کم در محیط کاری خودم این موارد را به وفور دیده ام. اینجانب در بعضی از موارد وقتی که عرصه را بر خود تنگ دیده ام و از این مشکلات در شهر خود راه به جایی نبرده ام، به تهران رفته و دادخواهی کرده ام و شگفتا که در بیشتر موارد مشکلم حل شده است زیرا در آنجا صعه صدر و حس همکاری و حسن نیت بیشتری به چشم می خورد. در این موارد مثال نمی زنم چون از طرفی این گفتار طولانی می شود و از طرف دیگر هم استانی های من بی شک این موارد را شخصاً تجربه کرده اند و نیازی به مثال نیست.

  در آن مجلس با شنیدن سخنان آن روحانی سرشناس استان، این پرسش برای من پیش آمد که چرا ایشان فکر می کنند در استان خوزستان آن مشکلات برایشان پیش نمی آید و دیگر از آن ایرادها خبری نخواهد بود؟ پاسخ روشن است. اگر در ادارات استان ما، کاری برای او پیش آید، بدون هیچ مشکلی انجام می شود و حتی ممکن است مقامات مسئول اداره مربوطه شخصاً برای انجام آن کار به حضورشان برسند و مشکلشان را حل کنند. به این ترتیب است که ایشان از مشکلات مردم در ادارات و دستگاههای دولتی استان ما بی خبر می مانند و چنین خواسته ای را مطرح می کنند. پرسش دیگری که به ذهن می رسد این است که اگر مشکل اخذ مجوز برای ایشان پیش نمی آمد، آیا به فکر حل این مشکل برای سایر نویسندگان هم استانی می افتادند؟

  راستی ما را چه شده است. در سالهای دور روحانیون همواره ملجأ و مأمن مردم در برابر زور گویی حکام و دستگاههای دولتی بوده اند. حال چرا باید فاصله آنان با مردم به این اندازه زیاد شده باشد؟