ما در حق «اون» کوتاهی کردیم
هر چی که به سر این مردم حرف گوش نکن میاد حقشونه. در آذرماه گذشته خبردار شدم که مؤسسه ای تصمیم داره یک گردهمایی «دره نوردی» برگزار کنه من همون موقع مطلبی با عنوان «حق اون را خوردند» نوشتم و گوشزد کردم که حرمت شکنی نکنن و جایگاه «اون» رو در عالم «دره نوردی» نادیده نگیرن. ولی اونها گوش نکردن و همایش خودشونو بدون «اون» برگزار کردند و در سطح وسیعی هم اطلاع رسانی کردن. (برای آگاهی بیشتر به اینجا مراجعه کنید)
وجداناً به این عکسها نگاه کنید تا ببینید که این بندگان خدا چه جوری توی انبوهی از طناب و کارابین و قرقره و ... غرق شدن و چه کارهای خطرناکی می کنن و دستی دستی خودشونو تو چه مخمصه ای انداختن!! خوب که چی؟ اینم شد کار؟ دست آخر چی گیرشون اومد؟ یکی نیست به اینها بگه آخه نونتون نبود؟ آبتون نبود؟ یا آقا شجاع ما نبود؟ یادش بخیر. «دره نوردی» ها و «کول نوردی» هایی رو که آقا شجاع برای مفتی نوردان سازمان اجرا می کرد. یادتونه؟ اصلاً از این زحمت ها و دردسر ها داشت؟ نه طنابی نه کارابینی و نه صعودی. می رفتن توی دره ها و زیر سایه ای لم می دادند و کبابی توی رگ می زدند و یک عکس یادگاری هم با پلاکارد می گرفتن تا به مدیر ورزش نشون بدن. اطعمه و اشربه هم از ترشی و روغن زیتون و «سس خرسی» گرفته تا ماست و میوه و نوشابه و ... هر چی می خواستی به جز بستنی دم دست بود.
باید این درسی باشه برای همه دوستداران «دره نوردی» و همیشه این حرف آویزه گوششون باشه که در زمینه «دره نوردی» حرف اول و آخر رو «اون» می زنه. اصلاً «اون» در این زمینه پیشگام و صاحب سبکه و مثل اون تا بحال نه بوده و نه هست و نه خواهد بود. نا گفته نماند که در این زمینه ما هم مقصریم و در واقع از ماست که بر ماست. ما نباید دست روی دست میذاشتیم تا کسان دیگه پیش دستی کنن و همایش دره نوردی برگزار کنن. باید آستین همت بالا می زدیم و خودمون همایش برگزار می کردیم. حالا هم دیر نشده. باید دست به کار بشیم و اگر اونا در سطح کشور اطلاع رسانی کردن، ما باید در سطح دنیا اطلاع رسانی کنیم. اصلاً چه اشکالی داره که این همایشو در سطح بین المللی برگزار کنیم؟ بذار دنیا بدونه ما چه اعجوبه هایی داریم!!
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.