اهواز، شهر هرت (3)
عکسهایی که مشاهده می کنید، محلی از خیابان پیروزی اهواز در محله پاداد شهر را نشان می دهد. جایی که بخشی از سطح خیابان در کانال فاضلاب ریزش کرده و از این رویداد زمان زیادی گذشته و اقدامی صورت نگرفته و مردم ناچار شده اند بدین گونه درخواست خود را از شرکت آب و فاضلاب مطرح کنند!! این عکسها را من درست یک هفته پیش گرفته ام و تا کنون هیچ اقدامی در این مورد صورت نگرفته است.
در همان روزها در خیابان آزادگان اهواز، پارچه دیگری نصب شده بود که مردم محل روی آن نوشته بودند: "از شرکت آب و فاضلاب اهواز عاجزانه درخواست می کنیم نسبت به رفع گرفتگی فاضلاب اقدام کنند" علت آن بود که به علت گرفتگی فاضلاب سطح خیابان پوشیده از فاضلاب و فضای محل آکنده از بوی تعفن بود و گرمای هوا باعث تشدید این بوی تعفن شده بود. (در زمان مشاهده این درخواست دوربین همراه نداشتم که عکس بگیرم)
روی سخن من نه تنها با مدیران شرکت آب و فاضلاب بلکه با استانداری خوزستان و وزارت نیرو است. از آنها می پرسم: آیا سزاوار است که مردم رنج دیده اهواز پس از تحمل آن همه مصائب جنگ و سختی های پس از آن، برای برخورداری از حد اقل حقوق شهروندی و بهداشت عمومی «عاجزانه» تقاضا نمایند؟ آیا برای استانداری خوزستان و وزارت نیرو جای تردیدی نسبت به نا کار آمدی مدیران آب و فاضلاب استان خوزستان باقی مانده است؟ گیرم که این مواردی که من دیده ام و ذکر کردم و دهها مورد دیگری که که امثال من ندیده ایم، از نظر ها پنهان مانده باشد. آیا وجود چندین کانال بزرگ که هر کدام حجم انبوهی از فاضلاب شهر اهواز را در محدوده شهری به درون رودخانه کارون می ریزند می تواند از نظر ها پنهان مانده باشد؟ صحبت از امروز و دیروز و یا یک سال و ده سال نیست. وضعیت فاضلاب در استان خوزستان، تا بوده چنین بوده.
این مورد نیز دلیل دیگری است که به اهواز بگوییم: شهر هرت!!
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.