امان از این روزگار (29/6/87)
در مطلب پیشین در مورد قبولی خودم در دانشگاه آزاد وعده داده بودم که گفتنی هایی در این مورد بنویسم. در این مطلب تحلیل کوتاهی در این زمینه می نویسم:
1- شرکت کردن من در کنکور این دانشگاه 34 سال پس از گرفتن دیپلم و قبول شدن من در دانشگاه برای اولین بار بود.
2- در طول این 34 سال سه چهار بار نظام آموزش متوسطه تغییر کرده است و من در زمان کنکور متوجه شدم که مطالب درسی چقدر دگرگون شده و حتی اصطلاحات هم عوض شده مثلاً به «واحد» که به انگلیسی «Unit» گفته می شود امروزه «یکای» می گویند. و من معنی این کلمه را که چند بار در سئوالات کنکور آمده بود نمی دانستم!!
3- من در طول انجام کنکور و یا بهتر بگویم آزمون ورودی دانشگاه شرمنده برگه پرسشنامه شده بودم به طوری که نیم ساعت مانده به پایان زمان آزمون برگه را دادم و خودم را راحت کردم. بنا براین صادقانه و قاطعانه می گویم و پای هر اعتراف نامه ای را امضاء می کنم که کسی مانند من پس از سالها دوری از درس و مشق با این پایه از آگاهی و آمادگی به هیچ وجه صلاحیت و شایستگی ادامه تحصیل آکادمیک را ندارد. با این اوصاف مشاهده می کنید که من بدون استفاده از هیچ سهمیه ای در یک رشته مهندسی در دانشگاه مرکز یک استان پذیرفته شده ام!! تازه رتبه من 22 است یعنی با توجه به ظرفیت 50 نفره این رشته 28 نفر ضعیف تر از من نیز در این رشته پذیرفته شده اند.
4- فکر نکنید که این رشته و یا این دانشگاه بی طرفدار و بی داوطلب است. به اطراف خود نگاه کنید تا ببینید که چه کسانی در سازمانها و شرکتهای اطراف ما فارغ التحصیل از همین رشته و همین دانشگاه هستند و بر مسند چه پستهایی هستند!!
5- آخرین بخش تحلیل من که در واقع جان کلام و ماحصل تحلیل من است این است که با کمال تأسف می بینیم که امثال من و حتی شایسته تر و با استعداد تر از من که دانشنامه هایی معتبر تر و تجاربی بیشتر دارند در شرکتهای ما هیچ کاره اند و در عوض پستهای بالا و حساس شرکتهای ما اعم از مدیریت عامل و معاونین آن و مدیریت ها، اگر نتوانیم بگوییم تماماً، بیشتر آنها در اختیار فارغ التحصیلان این قبیل دانشگاهها و آموزشکده ها و مراکز علمی کاربردی و ... قرار گرفته اند. به این وضعیت چه می توان گفت؟ آیا بهترین تعبیری که می توان کرد این نیست که بگوییم: «شایسته ستیزی»؟ به خصوص اگر به این نکته توجه کنیم که ما در زمان تحصیل در دانشگاه دانشجوی تمام وقت بودیم و در اوج تنگدستی تحصیل کردیم این نیک بختان بعضاً در زمان اشتغال و ضمن استفاده از امکانات دولتی به تحصیل پرداختند. اگر به جای شایسته ستیزی، شایسته سالاری بود آیا نمی بایست امثال اینها برای استخدام توسط امثال ما مورد آزمون قرار گیرند؟ در آن صورت شاید بیشتر از یک از صد از آنان توفیق قبولی نمی یافتند. ولی چه بگویم که فعلاً آنها سوارند و ما پیاده. و این مصیبت را به که بنماییم که اگر از بد روزگار و از سر شوربختی روزی سر و کارمان به آنها بیفتد، رخصت شرفیابی به حضورشان نمی یابیم و باید ماهها بر در آستان آنان انتظار بکشیم و یا همچون بعضی دونان فرومایه در حوالی مبال انتظار بکشیم تا وقتی حضرتشان نیاز به قضای حاجت یافت فرصتی یابیم تا عریضه ای تقدیم داریم. به قول حکیم توس: تفو بر تو ای چرخ گردون تفو.