نامه سرگشاده به مهندس شمسایی
به نام خدا
۹۲/۱۲/۱۹
نامه سرگشاده به آقای مهندس شمسایی، مدیرعامل سازمان آب و برق خوزستان
جناب آقای شمسایی، ضمن سلام پیش از هر چیز انتصاب دوباره شما را به این مسئولیت تبریک می گویم و شادمانی خود را از برنامه ای که در مراسم معارفه برای اداره سازمان ارائه نمودید ابراز می دارم. بنده در آن مراسم نبودم ولی شنیدم که گفته اید نه قصد انتقام جویی دارید و نه تصمیم دارید که از مدیران قبلی استفاده کنید. در اینجا باید به عرض برسانم که بعضی از مدیران پیشین شما در سالهای اخیر آنچنان کارنامه سیاهی از خود به جا گذاشته اند که به کار گیری آنان نه کاری عقلانی است و نه مصلحت زیرا درست یک سال پیش در چنین روزهایی بود که ماجرای دستگیری و زندانی شدنشان در شهر پیچیده بود و ذکر تخلفات بی شمار آنان نقل مجالس شده بود. ولی بنده بدبین نیستم و عدم به کار گیری آنان از سوی شما را نه از روی مصلحت می دانم و نه از روی اجبار و بنا را بر این می گذارم که این تصمیم را بر اساس تجارب پیشین خود و پرهیز از تکرار اشتباهات گذشته گرفته اید.
آقای مدیرعامل
من خود را در جایگاهی نمی بینم که به شما راهنمایی کنم ولی از آنجایی که دو دهه از بهترین سالهای زندگانیم را در خدمت به سازمان گذراندم و حدود یک دهه از این مدت را در زمان مدیریت شما سپری کرده ام و در این مدت اشتباهات و بی عدالتی های بسیاری را شاهد بوده ام، جسارتاً به شما توصیه می کنم که علاوه بر تصمیماتی که برای این دوره از مدیریت خود گرفته اید، موارد زیر را نیز در نظر داشته باشید:
الف) اعتماد به معاونین و مدیران زیر مجموعه خود و تفویض اختیار بیشتر به آنها
در دوره پیش، انتخاب مدیران و واگذاری مسئولیت ها را از بالاترین تا پایین ترین رده ها شخصاً انجام می دادید ولی با این حال اختیار چندانی به آنها نمی دادید و همه تصمیمات را خود می گرفتید در نتیجه بیشتر وقت شما صرف برگزاری جلسات طولانی و بعضاً بی نتیجه می شد. در آن شرایط بعضی از مدیران زیرک شما بعد از ختم جلسه در حدود نیم ساعت به دور میز شما حلقه می زدند و هر کدام پرونده ای را روی میز شما می گذاشتند و سعی در گرفتن موافقت و امضای شما برای انجام کارهای مورد نظرشان می کردند. بنده بارها شاهد این روال بوده ام و متأسفانه باید بگویم که مؤثر ترین بخش آن جلسات طولانی همان نیم ساعت آخر بود. در واقع سرنوشت کارهای سازمان در همان نیم ساعت های آخر جلسات رقم می خورد!!
ب) میدان ندادن به فرصت طلبان و زیرآب زنان
در دوره مدیریت قبلی آنچنان فاصله ای بین خودتان و پرسنل سازمان ایجاد کرده بودید که نه تنها پرسنل عادی بلکه مدیران و حتی گاهی اوقات معاونین شما نیز امکان ملاقات با شما و طرح مشکلات کاریشان را نمی یافتند ولی در همین حال با کمال تأسف می دیدیم که عده ای متملّق و فرصت طلب، خیلی راحت مسئولین مافوق خود را دور می زدند و با شما ملاقات می کردند و اهداف خود را پیش می بردند. به عنوان مثال یک مورد را ذکر می کنم. فکر می کنم که به یاد داشته باشید که شخص بنده که از مدیران زیرمجموعه شما بودم، بیش از شش ماه به دنبال گرفتن یک وقت ملاقات با شما بودم که در آن فرصت بتوانم مشکلات کاری خود را که ناشی از کارشکنی های فردی فرصت طلب بود، مطرح کنم ولی افسوس که هیچگاه موفق به انجام آن کار نشدم تا جایی که در یکی از همان فرصت های نیم ساعته انتهای جلسات به طنز به شما گفتم که والله به خدا من هیچ خواسته شخصی از قبیل ماشین و خانه سازمانی و یا وام ندارم فقط ده دقیقه وقت می خواهم تا مشکلات حوزه مسئولیت خودم را به شما بگویم!! آنچه بیشتر مایه تأسف من شد، آن بود که در همین مدت همان شخص فرصت طلب و فرومایه ای که سعی در به دست آوردن مسئولیت من داشت، بارها و بارها به راحتی و با دور زدن معاونت مربوطه نزد شما می آمد و به ترور شخصیت من می پرداخت و شگفتا که به خواسته خود نیز رسید. این رویداد این شبهه را ایجاد می کرد که این قبیل کارها در تشکیلات شما نهادینه شده است.
ج) استفاده از مشورت صاحب نظران و کارشناسان کارآمد و دلسوز
شما در دوره قبل چون خود را درگیر انبوهی از کارها کرده بودید که بعضاً سررشته ای از آن نداشتید و از مشاورین معتبر نیز استفاده نمی کردید، به آسانی فریب کسانی را می خوردید که به جای نوشتن کلمه «مار» عکس مار را می کشیدند و از این رو ضربات سنگینی بر پیکره سازمان وارد می شد. ممکن است که از این سخن من رنجیده شوید از این رو ناچارم که برای توضیح به ذکر یک مثال عینی دیگر بپردازم. شما در آن زمان مدیریت انفورماتیک و عنان و اختیار سیستم بیلینگ که در تخصص یک مهندس نرم افزار بود را به دست شخصی که تخصصش سخت افزار بود و اساساً هیچ سابقۀ اجرایی در این قبیل کارها نداشت سپردید و اجازه دادید که با آن تشکیلات کاری کند که اگر سقف آنجا فرو می ریخت، زیانش کمتر بود. منظورم هنگامی است که دیسک محل نگاهداری برنامه های سیستم بیلینگ آسیب دید و ناچار شدید که با عجله یک سیستم کامل نشده و نیم بند را جایگزین سیستم قبلی کنید و همین باعث شد که تا چند سال نابسامانی بر سیستم بیلینگ و امور مشترکین حاکم شود. آیا شما در آن زمان متوجه شدید که علت چه بود؟ مطمئناً نه زیرا در آن زمان مدیر ناکارآمد منصوب شما، از این فرصت برای تسویه حسابهای شحصی استفاده کرد و کاسه کوزه ها را بر سر یکی از کارشناسان خود که با او مشکل داشت شکست و شما نیز باور کردید. این همان «عکس مار» بود که به شما نشان دادند و قبول کردید.
آقای مهندس، مگر این اولین بار بود که در یک مرکز کامپیوتر یک دیسک آسیب می دید؟ در همه جای دنیا این اتفاق بارها افتاده و می افتد. بنده نیز در طول خدمتم بارها شاهد حوادثی این چنین بوده ام و خیلی آسان با بازنشانی نسخه پشتیبان مشکل را حل کرده بودیم. در آن حادثه مقصر واقعی همان مدیر بی سواد ولی خوش سر و زبان منصوب شما بود که نمی دانست در یک مرکز کامپیوتر می بایست از اطلاعات، نسخه پشتیبان تهیه کرد. شما نیز این موضوع را متوجه نشدید زیرا نه تخصّص این کار را داشتید و نه از مشورت افراد متخصّص بهره می بردید. اگر حرف مرا باور ندارید، صحت و سقم این موضوع را همین حالا نیز می توانید با مشورت با اشخاص اهل فن بررسی کنید. یعنی دقیقاً کاری که در آن زمان نکردید.
جناب آقای شمسایی
گفتنی بسیار است و موارد بسیار دیگری را می توانم شرح دهم اما برای پرهیز از پیامد های حقوقی و حفط حرمت اشخاص به همین اندازه اکتفا می کنم. به همین خاطر بود که در این نامه به دیگران نپرداختم و فقط به وقایعی که خود از سر گذراندم اشاره کردم زیرا می خواستم که اولاً از شخص دیگری مایه نگذارم و ثانیاً چیز هایی بنویسم که بتوانم در هر محکمه ای از آنها دفاع کنم. همچنین نمی توانستم که آنها را نگویم زیرا که در آن مدت به شخصیت من بی احترامی شده بود و من شخصیت و اعتبار و آبروی خود را از سر راه پیدا نکرده بودم که برای همیشه ساکت بمانم و بالاخره در یک جا باید از آن دفاع می کردم. سخن کوتاه می کنم و به همین اندازه بسنده می کنم چون به ارزش وقت شما واقفم و از طرف دیگر نمی دانم که تا چه اندازه شنوای توصیه دلسوزانی چون من هستید. کامیاب باشید.