سوزن جوالدوز
سوزن جوالدوز
امروز به یک سوزن جوالدوز نیاز پیدا کردم. به یک خرازی فروشی رفتم، نداشت. در این هوای شرجی حوصله نداشتم بیشتر بگردم. در نزدیکی خانه به یک مغازه گونی فروشی در خیابان جهانیان رفتم و از او پرسیدم سوزن جوالدوز کجا می فروشند؟ گفت سوزن جوالدوز جایی نمی فروشند ما از تهران می خریم!! از این جواب ابلهانه خنده ام گرفت. بلافاصله پرسید: چند تا می خواهی؟ گفتم: یکی. گفت: چون می خواهم کارت راه بیفتد یکی به تو می دهم. با اینکه حرفش خیر خواهانه بود ولی از لهجه اش شک کردم که راست بگوید چون اصحاب این لهجه روی دست بریده نمی ...شند. (ببخشید بی ادبی کردم. با کلمات دیگری نمی توانستم حق مطلب را ادا کنم)
باری او یک سوزن جوالدوز به من داد و من پرسیدم چقدر تقدیم کنم؟ گفت چهار هزار تومان!! خودم سه هزار تومان خریده ام شما چهار هزار تومان بدهید. به او گفتم گران است و نمی خواهم. دوباره به بازار رفتم و از قضا این بار پیدا کردم. به قیمت دویست و پنجاه تومان. دو تا خریدم پانصد تومان. با خودم فکر کردم که با داشتن چنین هم میهنانی آیا شایسته داشتن جامعه ای مدنی مبتنی بر آزادی و عدالت هستیم؟ دلم می سوزد برای کسانی که برای دستیابی به چنین جامعه ای سختی ها و حبس ها کشیدند و یا حتی جان باختند.
بعد از این ماجرا خبردار شدیم و دیدیم که امروز چند بار زمین لرزه اهواز را لرزاند. نمی دانم چه بگویم. آیا می توانیم از خداوند گله مند باشیم؟ نمی خواهم کار زشت آن گران فروش را به عقوبت الهی ربط دهم بلکه خواستم اشاره ای کنم به بی اخلاقی هایی که در جامعه ما حاکم است و این مشتی بود نمونه از خروار.