عشق گرجی خاقانی
از عشق صلیب موی رومی رویی
ابخاز نشین گشتم و گرجی گویی
از بسکه بگفتمش که "مویی مویی"
شد موی زبانم و زبان هر مویی
این دو بیتی خاقانی را در گرجستان از زبان یک جوان گرجی به نام «بوچی» شنیدم. او که فارسی را به خوبی صحبت می کرد، خیلی از این شعر خوشش آمده بود و به شوخی می گفت که می خواهم این شعر را برای «ولادیمیر پوتین» بفرستم زیرا این شعر ثابت می کندکه ساکنان منطقه «ابخاز» از دیرباز گرجی بوده اند و به زبان گرجی گفتگو می کردند. (لازم به ذکر است که روسیه ادعای مالکیت ابخاز را دارد و در حال حاضر آن را در اشغال خود دارد.) در توضیح معنای شعر می گفت: کلمه "مویی" در زبان گرجی قدیم به معنای "بیا" است و خاقانی به نحو استادانه ای با استفاده از آرایه های ادبی آن را در شعر به کار برده است.
این دو بیتی یکی از شاهکار های خاقانی شروانی است که در آن از آرایه های ادبی تشبیه و جناس، به صورت استادانه ای بهره برده است ولی به خاطر به کار بردن واژه گرجی "مویی" برای هیچ فارسی زبانی قابل فهم نیست مگر اینکه با زبان گرجی، آن هم گرجی قدیم(1) آشنایی داشته باشد.
این مطلب را در فضای مجازی می نویسم تا اگر روزی کسی متوجه معنی این شعر نشد و در اینترنت به دنبال معنی آن گشت بتواند آن را بیابد و مشکلش حل شود.
پی نوشت:
1- بنا به گفته آن جوان گرجی(بوچی)، امروزه در گرجستان به جای واژه "مویی" واژه "مودی" را به کار می برند ولی گرجی های ساکن ایران که در زمان صفویان به ایران آمده اند زبانشان کمتر دستخوش دگرگونی شده و هنوز "مویی" را به کار می برند.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.