اندکی تاریخ
در تابستان گذشته فرصتی پیش آمد که سفری به تفلیس، پایتخت گرجستان داشته باشم. دیدن این شهر از آرزوهای من بود زیرا در کتاب های تاریخ دبیرستان از دوران صفویه تا قاجار بارها به نام های تفلیس و گرجستان برخورد کرده بودم و خوانده بودم که کشور ما به خاطر بدست آوردن آن دیار و یا حفظ آن جنگها کرده و در این جنگها بسیاری از هم میهنان ما و ساکنان آنجا جان باخته اند و در نهایت در سال 1192 هجری شمسی (1813 میلادی) مطابق عهدنامه گلستان برای همیشه آن سرزمین و سرزمین های دیگری از منطقه قفقاز را از دست داده ایم. بسیاری از هم میهنان من هنوز در حسرت از دست دادن آن سرزمین ها هستند و بعضی نیز حاکمیت کشور ما را بر آن جا ها حق مسلم خود می دانند. بعد از برگشتن از این سفر دلچسب به فکر افتادم که ببینم در آنجا چه گذشت که دست ما از آن کوتاه شد و به موارد زیر برخورد کردم:
- پیش از هر چیز باید بگویم که گرجی ها خود ملتی با تاریخی کهن هستند و حتی می توان گفت که گرجستان یکی از کهن ترین کشور های جهان و محل پیدایش نخستین اجتماعات بشری است. و همواره سرزمین آبادی داشته اند. متأسفانه همین آبادانی، کشور های دیگر را به طمع تصرف آنجا وا می داشت و از این رو سرنوشت شوم و غم انگیزی برای آنان رقم زده شد. حکومت های ایران باستان، روم، بیزانس، اعراب، سلاجقه، خوارزمشاهیان، مغولان، تیمور، صفویه، روسیه، عثمانی، نادرشاه و قاجاریه هر کدام فجایع و ویرانی بسیاری را در گرجستان بر جای گذاشتند. در اینجا من به وقایع دو سه قرن اخیر که منجر به جدایی آن از ایران شد می پردازم.
- بعد از صفویان، نادر آخرین جهانگشای بزرگ شرق به گرجستان تاخت و بسیاری از مردم آنجا را با اکراه و اجبار به زادگاه خود خراسان کوچاند. آخرین پردهٔ تراژدی تاریخ گرجستان را آغامحمدخان اجرا کرد. آغامحمدخان بعد از اینکه در کرمان هزاران چشم را از حدقه در آورد، در تفلیس در حالی که گرجیها تسلیم شده و به استقبالش آمده بودند، چنان کشتار و ستمی کرد که اگر با شنیدن آن قلبی نرنجد و یا چشمی نگرید، مصداق شعر معروف سعدی خواهد بود که گفت: تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی. آقا محمد خان در سال 1795 تفلیس را فتح نمود و فاجعه کرمان را در تفلیس تکرار کرد و دستور به قتل و تاراج مردم داد. عده زیادی از روحانیون مسیحی را در رود کورا غرق کردند و پنج هزار نفر (و به روایتی پانزده هزار نفر) از گرجیها را اسیر و شهر را ویران نمودند. رفتار آغامحمدخان در گرجستان چنان بود که در دل آن مردم کوچکترین علاقه و پیوستگی نسبت به ایران باقی نگذارد. گرجیها که قبل از تشکیل دولت صفوی در ایران درصدد ایجاد روابط و اتحاد با روسیه بودند بعد از متحمل شدن حملات سنگین صفویان و آغامحمدخان قاجار که منادی اسلام بودند، از روس های همکیش خود خواستند که تحت حمایت آنها قرار گیرند و بدین سان برای رهایی از ستم های بی پایان همسایگان مسلمان، فکر استقلال را از سر بیرون کردند.
- در سال 1801 پادشاهی تضعیف شده و در هم شکسته گرجستان با پایتخت نیمه ویرانش به آسانی تحت فرمان روسیه درآمد. روسیه، گرجستان را به عنوان یکی از فرمانداریهای خود اعلام نمود و رژیم تزاری در گرجستان برقرار شد. در سال 1813 یعنی هیجده سال پس از حمله آغا محمد خان گرجستان طبق معاهده گلستان، رسماً از ایران جدا شد.
- در سال ۱۸۳۲ اشراف و بزرگان گرجستان در صدد تجزیه طلبی از این امپراطوری برآمدند. مقامات محلی روسی این توطئه را کشف و بسیاری از مبارزان را سرکوب و دستگیر کردند ولی کشتارها و برده کشی و فجایع دیگران را تکرار نکردند و در عوض به منظور جلوگیری از این مسائل و همچنین نشان دادن حسن توجه به مردم گرجستان و جلب رضایتمندی آنها دست به تحولات فرهنگی زدند که یکی از آنها پایه گذاری اساس ساختمان کنونی اپرای تفلیس توسط میخائل ورونتسف روسی، نائب السلطنه محلی قفقاز در گرجستان بود. (که هم اکنون یکی از جاذبه های توریستی تفلیس است) بنابراین وی از فرماندار تفلیس زمینی را در بهترین نقطه شهر(خیابان روستاولی) دریافت نمود. اساس این ساختمان در ۱۵ آوریل سال ۱۸۴۷ پایه گذاری شد و معماری ایتالیائی به نام جیوانی سکودیری که در بندر ادسا اکراین زندگی میکرد برای نظارت پروژه انتخاب و استخدام گردید. ساخت و ساز رسمی از سال ۱۸۵۱ آغاز شد و از یک طراح فرانسوی برای تزئین تالار داخلی کمک گرفته شد. این طراح با استفاده از مخملهای رنگی، طلا و نقره و ابریشم گران قیمت بصورتی زیبا تالار را آراسته کرد. لوستری عظیم و گران قیمت به وزن ۲۱۸ کیلوگرم که قطعاتش در ۱۲ جعبه بود توسط کشتی بخار از بندر مارسی فرانسه به بندر کولوی در دریای سیاه و از آنجا با طی مسافت ۳۰۰ کیلومتری به تفلیس رسید و در امپریال تئاتر نصب گردید. برخی نقاشان روس نیز نقاشیهائی بر روی دیوارهای این تالار کشیدند.
عکس هایی از ساختمان اپرای تفلیس
در پایان خواهش می کنم سه پاراگراف آخر را با دقت بخوانید و به تاریخ وقوع رویداد ها توجه کنید و ببینید ما با گرجستان و گرجی ها چه کردیم و روس ها چه کردند. من که با خواندن این وقایع از رفتار حکومت های ایران بخصوص از صفویه تا قاجاریه با این مردمان نازنین احساس شرم کردم. بخش هایی از سرزمین قفقاز که گرجستان نیز شامل آن می شود در زمان های دور بخشی از قلمرو سلسله های هخامنشی و ساسانی بوده است و آنها چنین رفتار ظالمانه ای با آنها نمی کردند ولی افسوس که وقتی حکومت ها باورشان این شد که مردان و پسران سرزمین های مغلوب، غلام و برده و زنان و دخترانشان حق حلال آنها و قابل خرید و فروش می شوند این برگهای سیاه به تاریخ ما افزوده شد به گونه ای که منشور کورش کبیر مبنی بر رهایی مردم کشور های فتح شده از بردگی، و آزادی آنها در انتخاب دین و روش زندگی به دست فراموشی سپرده شد.