خداداد، متشکریم
قرنها بود که این شعر شیخ اجل سعدی زبانزد مردم بود و به عنوان ضرب المثل از آن استفاده می شد:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نا اهل را چون گرکان بر گنبد است
البته حکیم توس، فردوسی نیز بر این سیاق شعری دارد که می گوید:
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش بر نشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به بار آورد
همان میوه تلخ بار آورد
اما چند سال پیش، از دانش آموختگان رشته های روانشناسی و علوم تربیتی شنیدم که دانش امروز با عقاید این بزدگان شعر پارسی موافق نیست و امروزه اعتقاد بر این است که انسان اگر در محیط سالمی رشد کند و تحت تعلیم و تربیت درست قرار گیرد، درست و با ادب بار می آید و نمی توان گفت که خصلت های خوبی و بدی در سرشت آدمی قرار دارد و تغییر نمی کند.
از آن زمان تا همین چند روز پیش در مقابل این چالش قرار گرفته بودم زیرا از یک سو دانش روز را باور دارم و از سوی دیگر نمی توانستم روی عقاید مردان دنیا دیده ای چون سعدی و یا حکیمی چون فردوسی خط بطلان بکشم تا اینکه رفتار های خداداد عزیزی را در پایان مسابقه فوتبال بین سیاه جامگان مشهد و فولاد خوزستان دیدم و هر گونه شک و تردید در این مورد از ذهنم بیرون رفت. بر روان پاک فردوسی و سعدی درود فرستادم و یکسره با آن بزرگان شعر و ادب هم عقیده شدم.
خداداد عزیزی با آن رفتارهای زشت نشان داد که این همه شهرت و محبوبیت و مقبولیت در بیست سال گذشته و صد ها بار قرار گرفتن در جلوی دوربین های مختلف و دهها بار شرکت در مراسم گوناگون و ملاقات با بزرگان، ذره ای در شخصیت او تأثیر نگذاشته است. حتی انتخاب او به عنوان بهترین بازیکن آسیا و شرکت در مراسم اهدای آن جایزه و یا اقامت و زندگی چندین ساله در اروپا و آمریکا نتوانسته راه و رسم برخورد های درست اجتماعی را به او یاد دهد و کوچک ترین تغییری در سرشت او بدهد.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.