از این حال و هوا بیرون بیایید
بعد از انقلاب یکی از خصوصیات حاکم بر مدیریت مملکت این است که با آمدن هر مدیر، مدیرکل، وزیر و یا رئیس جمهور تغییرات وسیعی در سطوح پایین تر مدیریتی صورت می گیرد. بسیاری از صاحب نظران از این وضع خرده می گیرند و به حق نیز خرده می گیرند زیرا این روش مدیریتی، تا کنون روش موفقی نبوده ولی برای من شگفت آور است که می بینم اگر یک نفر پیدا شود که این روش ناموفق را کنار بگذارد، او نیز مورد سرزنش قرار می گیرد.
مدت کوتاهی است که آقای محمد علی نجفی شهردار تهران شده است و در این مدت کوتاه در تعدادی از مسئولیت ها عزل و نصب هایی را انجام داده است. به نظر می رسد که او در این عزل و نصب ها به روشی که در بالا به آن اشاره کردم عمل نمی کند و بعضی از مسئولین را در سر جای خودشان و یا جای دیگری در شهرداری به خدمت گرفته است و همین باعث شده که موجی از حملات و انتقادات بر علیه او در رسانه ها به راه بیفتد.
پرسش من از منتقدین این است: مگر تا بحال نمی گفتید که چرا با آمدن یک مدیر و یا یک وزیر از معاونین آن تشکیلات تا نگهبانان در های ورودی، همه عوض می شوند؟ مگر شما نمی گفتید که مسئولین قبلی چه با رابطه و چه با ضابطه بر سر کار آمده باشند، در مسئولیت خود تجاربی به دست آورده اند که با صرف وقت و هزینه مملکت به دست آمده است و نباید دوباره یک نفر بیاید و از صفر شروع کند؟ انصافاً بگویید اگر او اشخاص دیگری را از خودی ها انتخاب می کرد، کسی نمی گفت باند بازی شده؟ کسی نمی گفت قوم و خویش بازی شده؟ آقای نجفی شایستگی خود را در وزارت آموزش و پرورش و سازماان برنامه و بودجه نشان داده است و به خاطر این شایستگی این مسئولیت به او داده شده است. چرا به او فرصت نمی دهید؟ چرا فضا را متشنج می کنید و نمی گذارید در فضایی آرام و بنا به اراده خود تصمیم بگیرد؟
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.