یادی از پیشکسوتان فوتبال اهواز
چندی پیش که از یکی از درگذشتگان فوتبال اهواز یاد کرده بودم، شخصی خرده گرفته بود که چرا تا وقتی که اینها زنده هستند یادی از آنها نمی کنید. راست می گفت. بر آن شدم که تا جایی که از دستم بر می آید این کار را بکنم. این بار عکسی از تیم شاهین اهواز در سال 1341 نشان می دهم که در زمین استادیوم قدیمی اهواز گرفته شده که امروزه استادیوم تختی نام دارد. همان گونه که در عکس دیده می شود در آن زمان، زمین بازی هنوز چمن نشده بود، سکو های دور استادیوم نیز به شکل امروز ساخته نشده بود.
این تیم که در این عکس می بینید یکی از قدیمی ترین تیم های فوتبال خوزستان، مهد فوتبال ایران در آن زمان بود. بازیکنان در چنین زمینی بازی می کردند و به خاطر بازی نه تنها پولی نمی گرفتند بلکه از جیبشان نیز پول می دادند. حتی گاهی اوقات با کفش قرضی بازی می کردند. فضای حاکم بر جامعه به گونه ای بود که بعضی ها فوتبال بازی کردن را کاری ناپسند و بیهوده می انگاشتند. بعضی خانواده ها از بازی کردن فرزندشان جلوگیری می کردند و به آنها می گفتند به درس و مشقت برس و یا به کار و زندگیت بچسب. گاهی اوقات بچه ها دور از چشم پدر و مادر و با ترس و لرز فوتبال بازی می کردند.
اگر امروزه می بینید خوزستان را به حق مهد فوتبال ایران می نامند حاصل تلاش و از خود گذشتگی بازیکنان آن زمانها است و در واقع فوتبال خوزستان مدیون این نسل از بازیکنان است که در اهواز در تیم های شاهین، تاج، گمرک و کلوپ شنا و ... و در آبادان در تیم های شاهین، جم، کارگر و ... بازی می کردند. عده ای از آنان را در این عکس در قالب تیم شاهین اهواز می بینید که متأسفانه بعضی از آنها از این دنیا رفته اند. آنها که در آن زمان در اوج محرومیت بازی می کردند، اینک با تنی ناتوان از آثار مصدومیت های آن دوران در گمنامی بسر می برند. در بین اینان کسانی هستند که از بازیکنان ملی پوش آن دوران چیزی کم نداشتند ولی چون دیده نمی شدند، انتخاب نمی شدند. آنهایی که انتخاب شدند از کسانی بودند که به تهران رفتند.
این عکس مربوط به مسابقه بین تیم های شاهین و تاج اهواز در سال 1340 است. نام بازیکنان به شرح زیر است:
ایستاده از راست: محمد علی عسکری، حمید وداعی، اسماعیل چاردولی، ایرج پیران، عبدالرضا حردانی، ابراهیم قلمی، مهدی سنجری، خلیل محمد زاده و رضا گنجاپور
نشسته از راست: رحیم مرداسیان، ناصر هاشمی، سیروس محمودی، حسین فروتن، صمدیان، مرتضی هیبدی و عبد شجرات
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.