در کازرون چه می گذرد؟
مدتی است که خبر هایی از اعتراض های مردم کازرون در خصوص طرح تفکیک شهرستان کازرون به دو شهرستان می شنویم ولی از جزئیات این طرح و خواسته های مردم کازرون چیزی نمی شنویم و در نتیجه، این اعتراضات برای ما تعجب آور می نماید زیرا این یک روند طبیعی است که با توسعه شهر ها و آبادی های کشور، شهر ها و شهرستان های تازه ای به وجود بیاید. در سالهای گذشته در همین شهرستان اهواز خودمان شاهد بوده ایم که شهر حمیدیه و شهرستان های باوی و کارون از اهواز منفک شده اند. اما ماجرای کازرون چیز دیگری است و به اعتقاد من بر می گردد به حدود پنجاه سال پیش.
در زمان قدیم جاده خوزستان به شیراز از مسیر کازرون می گذشت و بعد از گذر از کازرون دو گردنه سخت به نام های «کتل دختر» و «کتل پیرزن» در راه کازرون به شیراز وجود داشت که نفس ماشین ها را می گرفت و زمان سفر را طولانی می کرد. حدود چهل پنجاه سال پیش مسیر جاده را تغییر دادند و به جای گذر از کازرون، جاده را با گذر از «تنگ ابوالحیات» و «دشت ارژن» تغییر مسیر دادند. با این تغییر مسیر، کازرون در انزوا قرار گرفت و فرصت های اقتصادی و اجتماعی بسیاری را از دست داد و از آن زمان پیشرفت چندانی نکرد و در عوض، آبادی کوچکی به نام «چنار شاهیجان» که در آن زمان «دوراهی کازرون» نامیده می شد رونق گرفت و اینک به به یک شهر نسبتاً بزرگ تبدیل شده و به «قائمیه» تغییر نام داده است. این قائمیه همان جایی است که قرار است از شهرستان کازرون جدا شود و همراه چند آبادی دیگر به یک شهرستان مستقل به نام کوه چنار تبدیل شود. از قضا جاذبه های توریستی مشهور کازرون فعلی مانند شهر باستانی بیشاپور، نگارکند های با شکوه تنگ چوگان و غار شاپور همگی در شهرستان پیشنهادی قرار خواهند گرفت
کازرونی ها که در سالهای دور یک بار به اصطلاح مارگزیده شده اند نمی خواهند ببینند که در آینده کازرون به شهر کوچکی در کنار چنار شاهیجان تبدیل شود. البته این مشکل بر می گردد به عدم توجه یکسان دولت ها (از گذشته تا کنون) به شهر های مختلف کشور به گونه ای که پیشرفت هر شهر بستگی به این دارد که در مسیر یک بزرگراه قرار داشته باشند یا نه و یک شهر در صورتی پیشرفت می کند که در مسیر قرار داشته باشد زیرا در غیر این صورت توجهی به آن نخواهد شد. کازرون یک نمونه عینی این وضعیت است.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.