بسیاری از هم میهنان ما و حتی بعضی مسئولین درجه اول کشور اعتقاد دارند که کار های مملکت ما را خدا و یا صاحب الزمان پیش می برد. بعضی ها نیز به زبان عامیانه می گویند که کار های مملکت روی هوا است!! از شما چه پنهان که من نیز همین اعتقاد را دارم ولی این دغدغه را نیز دارم که اگر روزی خداوند بخواهد مردم کشور ما روی پای خود بایستند و خودشان کشورشان را اداره کنند، آن روز چه باید بکنیم؟ با کدام نیروهای کارشناس و یا کاربلد؟ یک وقت به اشتباه نیفتید که فکر کنید با داشتن این همه صاحبان مدارک عالی از این لحاظ بی نیازیم. شوربختانه اکثریت این مدرک داران چیزی در چنته ندارند و بازهم باید به اصطلاح عامیانه بگویم هر را از بر تشخیص نمی دهند که این نیز حکایت از نا کارآمدی سیستم آموزشی کشور در همه مراحل تحصیلی دارد. سخن کوتاه می کنم و قضیه را با چند مثال عینی دنبال می کنم:

  همه ما می دانیم که یکی از مهم ترین ارکان هر کشور اقتصاد آن کشور است یعنی همان چیزی که در این روز ها بر همه دنیا ثابت شده که مال مملکت ما واقعاً روی هوا است. بانک ها را می توان پیشخوان و یا ویترین دستگاه اقتصادی کشور دانست. شما چه بخواهید چه نخواهید هر از چند گاه باید برای انجام کاری به بانکی مراجعه کنید. اگر کار را به روشی که کارکنان بانک توصیه می کنند پیش ببرید، زمانی طولانی از شما به هدر می رود و بسیار عصبی می شوید زیرا بیشتر کارکنان بانک ها که این روزها ماشاءالله همگی تحصیلات عالی دارند کارشان را بلد نیستند و حتی از امکانات و دستورالعمل های بانک خودشان بی اطلاع هستند.

  دیروز به یکی از بانک ها مراجعه کردم و درخواست رمز اینترنت بانک کردم. رمز را به من داد ولی نگفت که سقف حواله چقدر است و نگفت که برای انجام حواله باید رمز دوم را نیز بگیرم. من به خانه رفتم و خواستم پولی را حواله کنم. دیدم که سقف حواله روزانه  به اندازه ای نیست که نیاز مرا تأمین کند. مبلغ را کم کردم تا آن را در چند روز پشت سر هم انجام دهم این بار رمز دوم را از من خواست که نداشتم. امروز دوباره به آن بانک رفتم و مشکل را گفتم. کارمند بانک گفت که تغییر سقف امکان ندارد و رمز دوم را باید از دستگاه خودپرداز بگیری. گفتم که از طرفی من کارت ندارم و از طرف دیگر رمز دوم کارت برای حواله و خرید با کارت است و با رمز دوم حساب تفاوت دارد. با نگاه عاقل اندر سفیه به من گفت: ببین پدر جان!! روال بانک ما این است و شما باید کارت بگیرید. (معمولاً جوانان وقتی احساس کنند پیر مرد مقابلشان خرف شده و چیزی نمی فهمد، او را پدرجان خطاب می کنند!!) به معاون شعبه مراجعه کردم. او ژست کارشناسانه تری گرفت و گفت که سقف حواله را بانک مرکزی تعیین کرده و ما در آن دخیل نیستیم و رمز دوم نیز همان رمز دوم کارت است. حرف آنان برای من قانع کنند نبود. به شعبه ای دیگر از آن بانک رفتم و نزد رئیس شعبه مشکلاتم را گفتم. آگاهی او یک درجه  از کارکنان بانک قبلی بیشتر بود. به من گفت: به فلان همکار مراجعه کن تا سقف حواله ات را بالا ببرد ولی برای رمز دوم باید کارت بگیری. عاقبت کارت گرفتم و نشان دادم که رمز دوم کارت به کار حواله اینترنتی نمی خورد. بالاخره کارمند مربوطه به بایگانی دستورالعمل ها مراجعه کرد و راهکار تعیین رمز دوم حساب را پیدا کرد و به من داد.

  حالا شما فکر کنید که برای این کار ساده چقدر وقت می گرفته شد و در این گرمای اهواز چقدر این بانک و آن بانک رفتم و چه حرص و جوشی خوردم فقط و فقط به خاطر اینکه کارمندان بانک های ما همچون سایر کارکنان دستگاه های اداری مملکت کار خودشان را بلد نیستند. واقعاً این مملکت به کجا می رود و سرانجامش چه خواهد شد؟