نمی دانم حکایت آن «جاشو»ی شرور را شنیده اید یا نه؟ راستی یادم آمد که بعضی از خوانندگان این مطلب معنی «جاشو» را نمی دانند. توضیح می دهم: در دریانوردی یک اصطلاح هست به نام «جاشو» که به معنای کارگر غیر متخصص کشتی ها و لنج ها است. این کارگران زحمتکش در سلسله مراتب کارکنان کشتی، پایین ترین جایگاه را دارند.

  حکایت می کنند که در یکی از بنادر جنوب یک «جاشو» بوده که خیلی شرور بود و همه اهل بندر از شرارتش به ستوه آمده بودند و به فکر بودند که یک جوری از دستش راحت شوند تا اینکه یک نفر لنج دار از اهالی بندر که به داشتن تدبیر و درایت هم مشهور بود، فکری به سرش زد و تصمیمی برای او گرفت. به این صورت که در یکی از سفر ها به سراغ او رفت و به او پیشنهاد داد که در این سفر وظیفه ناخدایی لنج را که بالاترین منصب در شناورها است بر عهده بگیرد!! مرد «جاشو» در ابتدا یکه خورد و گفت: من کجا و ناخدایی کجا؟ من یک «جاشو» بیشتر نیستم. مرد دانا به او گفت: تو با این همه تجربه حالا دیگه برای خودت یک ناخدا شده ای و مردم اشتباه می کنند که هنوز تو را به عنوان «جاشو» می شناسند. از نظر من تو شایستگی ناخدایی را داری و برای لنج خودم در این سفر تورا به عنوان ناخدا به کار می گیرم. همین کار را هم کرد. آن سفر به هر صورتی که بود، انجام شد ولی پس از آن دیگر نه آن مرد دانا و نه هیچ کس دیگر به او این وظیفه را محول نکرد و همه به او وظیفه همیشگی او یعنی «جاشو»یی را پیشنهاد می کردند. او هم که حسابی جو گیر شده بود دیگر حاضر نبود که «جاشو» بشود. این بود که پاک از نان خوردن افتاد. بیچاره می خواست «جاشو»یی کند ولی غرورش به او اجازه نمی داد. در نهایت به فکر افتاد که به بندری دور از دیار خود برود و به سر همان شغل قبلی خود برگردد تا دیگر جلوی هم ولایتی هایش سرشکسته نشود. به این صورت بود که اهل بندر از شر او راحت شدند. این حکایت سالهاست که در بنادر جنوب کشور سینه به سینه نقل می شود و به صورت یک ضرب المثل درآمده.

  حالا برگردیم به اصل مطلب. حکایت ما با بعضی از مدیران شرکتمان هم به همین گونه است. در دهه هفتاد در سازمان آب و برق خوزستان مدیریتی بر سر کار بود که می خواست حال بعضی از مدیران آن زمان را بگیرد و عده ای را به دوره هایی فرستاد و مدرک دار کرد و از سریازی به سرداری رساند و به قول بروبچه آنها را شاخ کرد و توی شکم مدیران قبلی کرد.  ها از طرفی دیگر در اینجا از قدیم و ندیم اینطور معروف بوده که سازمان آب و برق خوزستان محلی است برای پرورش کارمندان و مدیران کارآمد. (به عنوان شاهد، همه ما قدیمی ها یک فهرست بلند بالا از این گونه افراد در ذهن خود داریم. از مدیرعامل هایی که به مقام وزارت و یا معاونت وزارت رسیده اند و یا کارمندانی که به مدیریت رسیده اند.) با در نظر گرفتن این ذهنیتها این آقایان هم امر بهشان مشتبه شده و خیال می کنند مادرزاد برای مدیریت آفریده شده اند و هر آینه اراده کنند که به شهر دیگری نزول اجلال فرمایند یکی از پستهای رده بالای آنجا را بهشان دو دستی تقدیم می کنند. ولی زهی خیال باطل زیرا که ماجرای آن مدیریت دهه هفتاد شهره خاص و عام شده و همگان سره را از ناسره می شناسند و هر کدام از اینان که به جای دیگری می روند نه تنها ترقی نمی کنند بلکه به جایگاهی کمتر از منصب اینجا رضایت می دهند.

  اینجا حال ما با حال اهالی آن بندر یک تفاوت بزرگ دارد بدین صورت که بعضی از این آقایان حاضر نیستند که به جای دیگری بروند و در جایگاهی که در خور آنان است گمارده شوند. از این روی مناصب فعلی را محکم چسبیده اند و روی دل ما جا خوش کرده اند.