جشن سده خجسته باد 10/11/87
دهم بهمن، جشن سده خجسته باد. سده از واژه ست در زبان پهلوی آمده است و معنای آن صد است بنا بر تقسیم فصلی ایران باستان آغاز فروردین تا پایان مهرماه را تابستان بزرگ و از آغاز آبان تا پایان اسفند را زمستان می نامیدند. سده هنگامی است که صد روز از آغاز زمستان می گذرد و به روایت امروزه پنجاه روز و پنجاه شب به جشن نوروز مانده است. پس از این روز سرما که فصل خاموشی طبیعت و خواسته اهریمن است رو به پایان می رود و سر زندگی طبیعت آغاز می گردد.
جشن سده از زمانهای بسیار دور در ایران به یادگار مانده است و جشن پیدایش آتش است. روایت آن در شاهنامه چنین است: روزی هوشنگ، پادشاه
پیشدادی به همراه یاران خود به کوه می رود. در راه به مار تنومندی بر می خورد. سنگی به سوی او پرتاب می کند. سنگ به سنگ دیگری برخورد می کند و شراره ای از برخورد دو سنگ بر می جهد و خار و خاشاک پیرامون را شعله ور می کند و آتش فروزان پدیدار می گردد و از آن پس در سالگرد آن روز جشن سده برگزار می گردد.
برگزاری آیین جشن سده بدین گونه است که پس از غروب آفتاب سه تن از موبدان در حالی که لباس سپید بر تن دارند به سوی توده ای از هیزم خشک که از پیش آماده شده اند می روند. گروهی از جوانان نیز که لباس سپید بر تن دارند با مشعل های روشن موبدان را همراهی می کنند. موبدان بخشی از اوستا را می سرایند. موبد بزرگ به وسیله آتش موجود در آتشدان و جوانان با شعله های مشعل هیزم را آتش می زنند و گروه موزیک از آغاز تا پایان آهنگ شادی می نوازد.


امسال مراسم جشن سده در استان یزد با شکوه تر از همیشه برگزار شد و گزارشی نیز از این مراسم در نشانی اینترنتی زیر می توانید ببینید:
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.