در حاشیه مجلس تودیع مدیرعامل شرکت 16/11/87
بالاخره انتظار چند ماهه کارکنان شرکت برق منطقه ای خوزستان به پایان رسید و چهار شنبه دوم بهمن مجلس تودیع مدیرعامل پیشین و معارفه مدیرعامل جدید شرکت برگزار شد. من پیشتر هم گفته بودم که در طول خدمت نسبتاً طولانی خود مدیران بسیاری دیده ام ولی هیچگاه ندیده بودم که کارکنان شرکت تا به این اندازه برای رفتن مدیرعامل خود اشتیاق داشته باشند و لحظه شماری کنند.
من نیز در آن مجلس تودیع شرکت داشتم. مقامات برجسته استان از جمله امام جمعه و استاندار نیز شرکت داشتند و در سخنرانی های خود بنا به شیوه مرسوم از خدمات و شایستگی(؟) های مدیرعامل پیشین تجلیل کردند. آنچه که مایه تأسف بود این بود که دستگیرم شد چیزی که در نظر این بزرگواران جلوه می کند ظاهر سازی ها و تبلیغات و آمارهای پر زرق و برق است. (یک نمونه از این تبلیغات دروغین و بی پایه و اساس را در مطلبی تحت عنوان "تبلیغات شرکتی" در پایین همین صفحه به نقد کشیده ام که می توانید بخوانید.) و معلوم شد که رضایتمندی پرسنل تحت مدیریت این مدیران اصلاً جایگاهی ندارد. ایشان اگر هم از ناحشنودی کارکنان شرکت برق منطقه ای از مدیرعامل پیشین خود اطلاعی نداشتند، در بخشی از آن فیلم ده دقیقه ای که توسط روابط عمومی از تلاشهای مدیرعامل تهیه شده بود و در سالن پخش شد، می توانستند به شخصیت این آقا پی ببرند زیرا در صحنه ای از آن فیلم، گوشه ای از رفتار خشن و پرخاشگرانه او با کارکنان به نمایش گذاشته شده بود.
این تعارفات مرا به یاد یکی از حکایات گلستان سعدی انداخت که در آن گفته شده که در روزگاری پادشاهی به مرضی لاعلاج مبتلا شد و اطبا چاره کار را در قربانی کردن یک پسر بچه دیدند و آن حاکم برای اینکه عدالت!! را رعایت کند آگهی داد که یک نفر داوطلب پسر خود را برای این کار بفروشد. مردی پسر خود را برای این کار آورد و قاضی هم تأیید کرد که این کار با رضایت ولی دم آن پسر صورت می گیرد و اشکالی ندارد. هنگامی که جلاد آماده کشتن بچه نگون بخت شد همه دیدند که آن بچه لبخند می زند. از او پرسیدند این چه وقت خندیدن است؟ پاسخ داد: کودکان ناز بر پدر می کنند و مردم دعوی نزد قاضی می برند و داد از حاکم طلب می کنند. وقتی می بینم که پدرم جان مرا به درم و دینار فروخت و قاضی حکم به قربانی کردن من داد و پادشاه نیز حیات خود را در ممات من می بیند، خنده ام گرفت. من هم در حال و هوای آن مجلس تودیع چاره ای ندیدم جز آنکه همان لبخند را بزنم.
نکته دیگری که تعجب و تأثر مرا بیشتر کرد هنگامی بود که لوح تقدیری را که از سوی مدیران ارشد شرکت تهیه شده بود به مدیرعامل اهدا کردند. در این هنگام مجری سخن به مزد برنامه اعلام کرد که این لوح تقدیر به امضا صدها نفر از پرسنل رسیده است!! من در اینجا پیشنهاد می کنم که روابط عمومی شرکت یک نظرخواهی ترتیب دهد و اعلام کند هر کدام از پرسنل شرکت که از عملکرد این آقا راضی بوده اند با ذکر نام خودشان را معرفی کنند. در این صورت من قول می دهم که اگر بیست درصد تأکید می کنم اگر فقط 20% از پرسنل از مدیرعامل پیشین رضایت داشتند از خدمت در شرکت استعفا بدهم. برای انجام این همه پرسی سایت اینترانت شرکت را پیشنهاد می کنم. اگر هم شما این کار را نمی کنید من اعلام آمادگی می کنم که این کار را شخصاً در وبلاگ خودم اجرا نمایم تا معلوم شود که این صدها نفر چه کسانی بوده اند.