توضیح در مورد گفتار اخیر 17/12/87
در این چند ماهه اخیر که وبلاگم را فعال تر کرده ام و فاصله بروزرسانی هایم را کمتر کرده ام، بیش از پیش مورد لطف دوستان قرار گرفته ام و در این امر، هر کدام به نوعی به من یاری می رسانند. بعضی ها با تشویق و بعضی ها با تهیه مطالب و بعضی هم با در اختیار گذاشتن سهمیه استفاده از اینترنت خود. که این آخری خیلی به من کمک کرده زیرا از حدود یک سال و نیم پیش و در زمان مدیریت مشعشع آقای مجید صالحی و فرمانروایی مقتدرانه آقای عبدالرضا حیدری بر حراست شرکت به دستور این دو نفر حق استفاده از اینترنت در شرکت از من سلب شد. (چه مصیبتی!!) جالب این است که حالا هم که اثری از این دو در شرکت نیست و از عذاب تحمل ایشان راحت شده ایم، هنوز هم اوامر ایشان برای بعضی ها مطاع می باشد.
چند روز پیش اتفاق جالبی افتاد و یکی از دوستان مطلبی را که در مورد یکی از فجایع حاکم بر رودخانه کارون، این شاهرگ حیاتی ما خوزستانی ها نوشته بود به من داد و پیشنهاد داد که من آن را در وبلاگم بنویسم. خیلی خوشحال شدم. یکی به خاطر این که ظلمی را که بر ما و کارون روا می دارند، به قلم زیبایی بیان کرده بود و دیگر این که دیدم وبلاگ من آن قدر مورد توجه و اقبال دوستان قرار گرفته که آن را مکانی برای گفتن درد دل خود می دانند. به یاد این بیت حضرت حافظ افتادم که فرموده:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
مطلب امروز با عنوان "گفت و گو از نوع بهداشتی" همان مطلب دوست ما است که نخواست نامش را بنویسم.
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.