معمای حل نشدنی

  اوایل سال جاری بود که دیدم همکاران یک نسخه از روزنامه جام جم را دست به دست می گردانند و این مطلب را که تصویرش را برایتان اسکن کرده ام به یکدیگر نشان می دهند و می خندند. ابتدا از خندیدن آنها تعجب کردم ولی خوب که دقت کردم دیدم بحث روی عنوان دکترای این آقاست. یکی می گفت اشتباه چاپی است. یکی دیگه می گفت: خبرنگار روزنامه خواسته یک حالی به طرف بده. دیگری می گفت نخیر این کاملاً حساب شده است و...                                      دنباله ...

ادامه نوشته

خبرهای ناگوار

  مدتی است که در شرکت ما اخبار نا خوش آیندی دهان به دهان می گردد که حسابی دارد حال ما را می گیرد و دل و دماغی برایمان باقی نگذاشته است. خلاصه کلام: شایعات از آن حکایت دارند که عن قریب مدیر عامل شرکت برق منطقه ای خوزستان از شرکت ما می رود. دیدید چه خاکی بر سرمان شد؟ آمد به سرم از آنچه می ترسیدم!! دیدید آخر حسودان بیکار ننشستند و ...                     دنباله ...

ادامه نوشته

امان از این روزگار  (29/6/87)

...با کمال تأسف می بینیم که امثال من و حتی شایسته تر و با استعداد تر از من که دانشنامه هایی معتبر تر دارند در شرکتهای ما هیچ کاره اند و در عوض پستهای بالا و حساس شرکتهای ما اعم از مدیریت عامل و معاونین آن و مدیریت ها نه تماماً بلکه بیشتر آنها در اختیار فارغ التحصیلان این قبیل دانشگاهها و آموزشکده ها و مراکز علمی کاربردی و ... قرار گرفته اند. به این وضعیت چه می توان گفت؟ آیا بهترین تعبیری که می توان کرد این نیست که بگوییم: «شایسته ستیزی»؟...            دنباله ...

ادامه نوشته

در دانشگاه آزاد قبول شدم!!! (22/6/87)

برای دیدن تصویر بزرگتر روی عکس کلیک کنید  چند سالی بود که آرزو می کردم که ای کاش من هم می توانستم در دانشگاه آزاد قبول شوم و یک مدرکی بگیرم تا در شرکتمان برو و بیایی پیدا کنم و بلکه بتوانم پست و مقامی بگیرم. اصلاً بی خیال پست و مقام. من وقتی فارغ التحصیلان این دانشگاه را در شرکت می دیدم که با چه کبکبه و دبدبه ای بر زمین منت می گذارند و روی آن قدم می گذارند از داشتن مدرک لیسانسی که ۳۰ سال پیش از دانشگاه دولتی گرفته بودم در برابر اینان احساس حقارت می کردم!! پیش خود می گفتم ای کاش من هم ...                   دنباله ...

 

ادامه نوشته