شب یلدا

  امشب شب یلدا است. یلدا را دوست دارم به خاطر همه چیزش. به خاطر نام زیبایش، به خاطر فلسفه وجودیش،به خاطر هندوانه و آجیلش، به خاطر هدفش که به دور هم نشستن است و از همه مهمتر به خاطر اینکه :

نیاکان من از سالهای بسیار دور به چنان دانشی دست یافته بودند که می دانستند این شب طولانی ترین شبهاست!

چند پرسش از آقای جلالی

  امروز یک بار دیگر همشهریان من  از باخت تیم فولاد ناراحت شدند. آنهم در مقابل یک تیم نه چندان قوی و دسته یکی شهرداری یاسوج. مسابقه را شخصاً دیدم و حالم از این بازی به هم خورد. والله به خدا آقای جلالی را دوست دارم و دلم نمی آید از او بد بگویم ولی چه کنم که نمی توانم چیزی نگویم. بنا براین ...    دنباله ...

ادامه نوشته

حق «اون» را خوردند

 

  هر چه که ما می خواهیم بر اعصابمون مسلط باشیم، نمیشه. آخه مگه میذارن این بی انصافها؟ حق خوری تا کی؟ بی عدالتی تا چند؟ حرمت شکنی تا کجا؟ به این پوستر نگاه کنید. یک عده که نام خودشونو گذاشتند «پیشگامان» اومدن و ...    دنباله ...

ادامه نوشته

راه حل مشکل مهریّه

  در گفتارهای پیشین خود یکی دو بار به معضل «مهریّه» در ایران پرداخته ام. این بار می خواهم به شکل جدّی تری به این موضوع بپردازم و یک راه حل نیز که به ذهن این حقیر رسیده عرضه کنم.
  در قوانین اسلام، مهریّه یکی از ارکان ازدواج است و در خطبه عقد باید مقدار آن مشخص شود (مهر المعلوم). ولی در مورد مقدار آن حدودی تعیین نشده است و همین امر باعث شده که در کشور ما ...     دنباله ...

ادامه نوشته

در افشانی تازه علی دایی

  می گویند مردی که قد بسیار بلندی داشت رفت تا تخم مرغ بخرد. نگاهی به تخم مرغ ها کرد و به فروشننده گفت: این تخم مرغ ها خیلی ریز هستند. فروشنده به او گفت: خوب، تو از آن بالا نگاه می کنی، آنها را ریز می بینی. کمی خم شو و از نزدیک ببین، ...       دنباله ...

ادامه نوشته

حکایت جرثفیل و کامیون

  اوایل زمستان سال 80 بود. چند ماهی بود که من از امور انفورماتیک سازمان آب و برق خوزستان به معاونت درآمد منتقل شده بودم. یک روز که از پنجره اتاقم بیرون را نگاه می کردم، چشمم به محوطه جلوی اداره سابقم افتاد و دیدم که یک جرثقیل و یک کامیون آنجا ایستاده اند و مشغول پیاده کردن ...      دنباله ...

ادامه نوشته

به یاد عباس حجازی

  با خبر شدم که دیروز دوست، همکار و همنورد دوست داشتنی ما، شادروان عباس حجازی از میان ما رفت. در بیان خوبی های او فقط گفتن این جمله کافی است که بگویم در تمام مدتی که من او را می شناختم در هر جا که از او یاد می شد می دیدم که همه حاضرین متفق القول می گفتند مرد بسیار خوبی است. کلام او همراه با ادب و احترام و مهربانی بود. در سیمای او نجابت و وقار موج می زد. در محیط کار، هر که برای انجام کاری به او مراجعه می کرد با خوشرویی و ادب، از هر چه که از دستش بر می آمد، فروگذار نمی کرد. و من چه سعادتمندم که علاوه بر همکاری، خاطره همنوردی با او را نیز دارم. در دوم بهمن ماه 88 در صعود به کوه آسماری او با ما همنورد بود. در آن روز دل انگیز ابری بارانی همت و غیرت او همه ما را شگفت زده کرد. روانش شاد و یادش گرامی باد.

اگر در ایران بودند

  هر از گاهی خبری از موفقیت بعضی از ایرانیان مقیم خارج می شنویم. از سویی به خاطر موفقیت آنان خوشحال می شویم و از سویی دیگر به خاطر محروم بودن از وجودشان ناراحت. به  چند نمونه از آنان  و عناوینی که به دست آورده اند دقت کنید:      دنباله ...

ادامه نوشته