بن کتاب 31/2/87
یک نفر جاعل اسکناس را به زندان انداختند. هم سلولی های او گفتند:
خوش به حالت لابد با اسکناسهای جعلی حسابی پولدار شده ای. جاعل گفت: نه همان اسکناس اول را که خواستم خرج کنم دستگیر شدم. گفتند چطور؟ گفت آخر من اسکناس ۲۲۵۰ تومانی جعل کرده بودم!! با دیدن بن های خرید کتاب که شرکت برق منطقه ای خوزستان به هر کدام از کارکنانش ۱۰ برگ از آن (معادل ۳۸۵۰۰ تومان) را داده و تصویر یکی از آنها را در اینجا آورده ام به یاد این جوک افتادم... دنباله ...
من علی اکبر قلمی هستم. شصت و اندی سال سن دارم و از هنگام تولد تا کنون در اهواز ساکن هستم. در سازمان آب و برق خوزستان و شرکت برق منطقه ای خوزستان شاغل بوده ام و از تاریخ 25/12/88 بازنشسته شدم. در این وبلاگ پندارها و نگرش های خود را در باره هر آنچه که در پیرامون خود می بینم به خصوص در مورد محل کارم که بهترین ساعتها از بهترین سالهای زندگیم در آن به هدر رفت و همچنین سرگذشت تلخ و شیرینی را که از سر گذرانده ام می نویسم. منظورم از محل کار که گاهی از آن با نام سازمان و یا شرکت یاد می کنم هر دو شرکتی هستند که در آنها کار کرده ام. در این میان ممکن است از کسانی که در پیدایش این خاطرات نقشی داشته اند نام ببرم و ایرادی در این کار نمی بینم چرا که نقش آفرینی آنان بخشی از زندگی من بوده است. تلاش می کنم که همچون نیاکان خود که راستی را یگانه راه و دروغ را بلایی همسان دشمن و خشکسالی می دانستند، راستی را پاس بدارم تا کسی را آزرده نکنم و در این راه از ایزد پاک یاری می جویم.