از مصادیق مفتی نوردی «اون» ها  31/3/90

 

 چند روز پیش نزد یکی از مسئولین ورزش شرکت بودم که صحبت از مفتی نوردان پیش آمد. طرف از یکی از مفتی نوردان گله مند بود و می گفت که من می خواستم فلانی را با هزینه شرکت به صعود سراسری وزارت نیزو در کرمانشاه اعزام کنم اما او نپذیرفت ولی بعد خبردار شدم که «اون» همراه گروه سازمان آب و برق به کرمانشاه ...    دنباله ...

ادامه نوشته

خیال آسوده بودن  30/3/90

  این عکس را دوستی برایم فرستاد و زیر آن نوشته شده بود: گور بابای دنیا!!
  ولی من با دیدن این عکس به یاد ترانه ای قدیمی افتادم و بی اختیار بخش آخر آن ترانه را زیر لب زمزمه کردم:
   تو ای نشاط زندگی کجایی؟
   مگر بخوابم، تا به خوابم آیی
   زمان لحظه لحظه، شود ماه و سالی
   زمانی بخوابی، دمی با خیالی
   به آسوده بودن، ولی کو مجالی
   مگر عمر نوحی، که باشد محالی
           دنباله ...

ادامه نوشته

به یاد پدر   26/3/90

  امروز روز پدر است. تا بحال فکر می کردم که من در این روز وظیفه ای برای انجام دادن ندارم چون نزدیک پنجاه سال است که از داشتن پدر محروم هستم. (از 3/1/41 تا کنون) ولی امسال متوجه شدم که در این مدت چقدر کوتاهی کرده ام. حداقل می توانستم یادی از او بکنم. من که می گویم: "می نویسم چون هستم" در این باره آن قدر ننوشتم که گویی نیستم!!
  از پدرم چیز زیادی به خاطر ندارم ولی آنچه را که ...    دنباله ...

ادامه نوشته

چه فکر می کردیم، چه شد  23/3/90

  خرداد ماه سال 67 بود. با تغییراتی که در کابینه «میر حسین موسوی» داده شد، «بیژن نامدار زنگنه» که تا آن زمان وزیر جهاد سازندگی بود، به وزارت نیرو منصوب شد. انتصاب یک جهادی به وزارت نیرو برای ما کارکنان وزارت نیرو، خبر نا خوش آیندی بود. زیرا ما وزارت نیرویی ها در آن زمان به اجرای طبقه بندی مشاغل  ...     دنباله ...

ادامه نوشته

خاطرات من   23/3/90

  بعضی «چیز» ها در زندگی ما هستند که می بینیم، می شنویم و یا از آنها خبردار می شویم ولی بنا به ملاحظاتی، در هیچ جا یادی از آنها نمی کنیم. علتها گوناگون است. یا از کسانی که منافعشان به خطر می افتد می ترسیم. یا طمع داریم که با نگفتن آنها نفعی نصیب خودمان شود و یا اگر  ...   دنباله ...

ماجرای «در» آن خانه  21/3/90

  بیست، سی سال پیش ماجرای جالبی را از زبان مرحوم مادرم شنیده بودم. او می گفت که پدرم پیش از تولد من (دست کم 60 سال پیش) خانه ای را در یکی از خیابانهای قدیمی اهواز از یک نفر از بازاریان به نام آن روزگار خریده بود. پس از چندی فروشنده به سراغ پدرم آمده و گفته بود که من «در» این خانه را از هندوستان سفارش داده و آورده بودم و به آن علاقه دارم . آن را می خواهم و پولش را نیز می پردازم ...        دنباله ...

ادامه نوشته

چگونه آدم «اون» می شود؟ - 1     18/3/90

 


  در زمانی که من صفحه «من و اون» را به این وبلاگ اضافه کردم یک توضیح مختصری نوشتم و در آن شرح دادم که منظورم از «اون» ها چه کسانی هستند. ولی باز هم می بینم که هنوز کسانی در تشخیص ...   دنباله ...

ادامه نوشته

حاتم بخشی از جیب مردم   17/3/90

  در خبرها خواندیم که باشگاه پیروزی (پرسپولیس) به خاطر پیروزی این تیم در مرحله یک چهارم نهایی و نیمه نهایی جام حذفی به ترتیب 5/2 و 5/3 میلیون تومان به بازیکنان و کادر فنی این تیم پاداش داده و قرار است که در صورت پیروزی در مسابقه نهایی، یک دستگاه پژو 206 نیز به آنان داده شود. علاوه بر اینها آقای محمدباقر قالیباف شهردار تهران نیز مبلغی ...     دنباله ...

ادامه نوشته

«اون» ها رو دست خوردند   12/3/90

                                


  هفته پیش تا توانستم به «اون» ها خندیدم!! جای شما خالی آی خندیدم. آی خندیدم ... ماجرا از این قرار بود که در روز پنجم خرداد ماه جاری ...      دنباله ...

ادامه نوشته

حق «نه» گفتن   1/3/90

  فکر می کنم که «دامنیک استراس کان» را همه بشناسید. همان شخصیت فرانسوی که تا دو سه هفته پیش رئیس بانک جهانی بود و حالا به اتهام اقدام به تجاوز به یک خانم بازداشت شده است. شاید برخوردی به این شکل با چنین مسئله ای آن هم در آمریکا، برای ما ایرانها عجیب به نظر برسد چون سالیان سال است که در ذهن ما اینطور القا شده که در اروپا و آمریکا بی بند و باری است و شرم و حیا وجود ندارد و در یک کلام «هر کی به هر کی» است.      دنباله ...

ادامه نوشته